کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کج بین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کج سرشتی
لغتنامه دهخدا
کج سرشتی . [ ک َ س ِ رِ ] (حامص مرکب ) چگونگی کج سرشت . بداصلی . بدگهری . کج نهادی . (فرهنگ فارسی معین ).
-
کج سلیقگی
لغتنامه دهخدا
کج سلیقگی . [ ک َ س َ ق َ / ق ِ ] (حامص مرکب ) عمل کج سلیقه . دوری از حسن انتخاب . بدسلیقگی . حسن انتخاب نداشتن .
-
کج سلیقه
لغتنامه دهخدا
کج سلیقه . [ ک َ س َ ق َ / ق ِ ] (ص مرکب ) بد سلیقه . که انتخاب احسن نتواند. بی سلیقه . که حسن انتخاب ندارد. (یادداشت مؤلف ). که به گزینی نتواند.
-
کج شمار
لغتنامه دهخدا
کج شمار. [ ک َ ش ُ ] (نف مرکب ) غلطشمار. بدشمار. که شمارش درست نکند : احول ارهیچ کج شمارستی بر فلک مه که دوست چارستی .سنائی .
-
کج طبع
لغتنامه دهخدا
کج طبع.[ ک َ طَ ] (ص مرکب ) کج مزاج . (آنندراج ). کج سرشت . کج نهاد. بد سلیقه . زشت پسند. (ناظم الاطباء) : اشتر به شعر عرب در حالت است و طرب گر ذوق نیست ترا کج طبع جانوری . سعدی .بیکار بهیمه ای و کج طبع کسی کو فرق میان زشت و زیبا نکند. سعدی .بیا تا د...
-
کج طبعی
لغتنامه دهخدا
کج طبعی . [ ک َ طَ ] (حامص مرکب ) عمل کج طبع. بدسلیقگی . زشت پسندی . ستیزندگی .
-
کج فرمای
لغتنامه دهخدا
کج فرمای . [ ک َ ف َ ] (نف مرکب ) کج فرما. کج فرماینده . که بر ناراست امر کند. که طریق صواب و صلاح نفرماید. که موافق صلاح نگوید : کارها تنگ گرفته ست بدوی روزه ٔ تنگخوی کج فرمای .فرخی (دیوان چ دبیرسیاقی ص 388).
-
کج فعل
لغتنامه دهخدا
کج فعل . [ ک َ ف ِ ] (ص مرکب ) که کار بر ناراستی دارد. که بر ناراست کار کند. بدکردار. حیله باز. مکار. (ناظم الاطباء) : ز کج فعلیش مایه دار قلم خورد همچو نال قلم پیچ و خم .ملاطغرا (از آنندراج ).
-
کج فکر
لغتنامه دهخدا
کج فکر. [ ک َ ف ِ ] (ص مرکب )کج اندیش . ناراست اندیش . کجرای . رجوع به کجرای شود.
-
کج فکری
لغتنامه دهخدا
کج فکری . [ ک َ ف ِ ] (حامص مرکب ) عمل کج فکر. کجرایی . رجوع به کجرایی شود.
-
کج فهم
لغتنامه دهخدا
کج فهم . [ ک َ ف َ ] (ص مرکب ) کج اندیشه . که فهم و دریافت او ناراست و غلط باشد. که به خطا چیزی را دریافت کرده باشد. (ناظم الاطباء). مقابل تیزفهم . مقابل فهیم : سِرّ دهنش هیچ نگفتیم به زاهدبا زاهد کج فهم معما نتوان گفت .اسیری لاهیجی (از آنندراج ).
-
کج قلم
لغتنامه دهخدا
کج قلم . [ ک َق َ ل َ] (ص مرکب ) که قلم کج دارد. که قلم بر استقامت و راستی ندارد. که بر غیر استقامت قلم راند : مژگان تو از کج قلمی دست نداردهر چند ز خط حسن تو در پای حساب است . صائب (از آنندراج ).رهزن ازراه محال است نهد پای به راه طینت کج قلمان راست ...
-
کج کلا
لغتنامه دهخدا
کج کلا. [ ک َ ک ُ ](ص مرکب ) مخفف کج کلاه . (یادداشت مؤلف ) : شاه کج کلا رفته کربلاما شدیم اسیر از دست وزیرنان شده گران یک من یکقران . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به کج کلاه شود.
-
کج کلاه
لغتنامه دهخدا
کج کلاه . [ ک َ ک ُ ] (اِ مرکب ) کلاه کج . کلاه دیواره دار بلند که قسمت فوقانی آن به عقب یا به جانبی خمیده باشد. || (ص مرکب ) کج کلا. کسی که کلاه خود را کج بر سر می گذارد. (فرهنگ فارسی معین ). || مغرور. (آنندراج ). خودپسند. رجوع به کج کلا شود. || محب...
-
کج مج
لغتنامه دهخدا
کج مج . [ ک َ م َ ] (ص مرکب ، از اتباع ) بسیار خمیده و معوج . (ناظم الاطباء). کج و کوله . کج و معوج .- کج مج رفتن ؛ معوج و ناراست رفتن . (ناظم الاطباء) : کج مج می رود این چرخ بسی بی تاب است پشت آئینه ٔ افلاک مگر سیماب است . سالک یزدی (از آنندراج ).- ...