کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کجکی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کجکی
لغتنامه دهخدا
کجکی . [ ک َ ج َ ] (ص نسبی ، ق ) بطور. کج . بصورت کج . (یادداشت مؤلف ). کج گونه . یک بری . حالتی غیر از حالت استقامت و راستی .
-
کجکی
لهجه و گویش تهرانی
اُریب
-
کجکی
واژهنامه آزاد
نام یکی از ولسوالی های ولایت هلمند، در جنوب افغانستان.
-
جستوجو در متن
-
کژکی
لغتنامه دهخدا
کژکی . [ ک َ ژَ ] (ص نسبی ، ق ) منسوب به کژک مصغر کژ. کجکی . رجوع به کجکی شود.
-
کج مکج
لغتنامه دهخدا
کج مکج . [ ک َ م َ ک َ ] (ص مرکب ، از اتباع ) کج . معوج . (فرهنگ فارسی معین ). کج مج . رجوع به کج مج شود. || آنکه فصیح نباشد و کلمات را نیکو ادا نکند. (فرهنگ فارسی معین ). || (ق مرکب ) بطور کج و معوج . کجکی . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کج مج شود.
-
اکی
لغتنامه دهخدا
اکی . [ اَ / -ََکی ] (پسوند) گاه کاف ماقبل مفتوح جزو کلمه است و یای نسبت بدان اضافه شود، چون : نمکی ، سینکی . و گاه کاف ماقبل مفتوح و یاء مجموعاً برای نسبت آید، چنانکه در تداول عامه گویند: پیشکی (استلاف ؛ بهاپیشکی گرفتن ). مفتکی (بمفت ). زیرزیرکی (پن...
-
بشکل
لغتنامه دهخدا
بشکل . [ ب ِ ک َ ] (اِ) بشکله . بسکله . پشکله . بشکنه . کجک کلید را گویند، یعنی چوب کجکی که کلیدان را بدان گشایند. (برهان ) (از ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). کژک کلیدان باشد یعنی آن چوبکها که در سوراخهای کلیدان رفته و به آن دربسته شود. ...
-
کجک
لغتنامه دهخدا
کجک . [ ک َ ج َ ] (اِ) کژه . کژک . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). آهنی باشد سرکج و دسته دار که فیلبانان بدان فیل را به هر طرف که خواهند برند و آن بمنزله ٔعنان است . (برهان ). آهنی باشد که پیلبانان بر سر پیلان زنند که به آرام برود. انکژ، که مخفف آهن کج است ...
-
غار
لغتنامه دهخدا
غار. (ع اِ) سوراخ در کوه . (دهار). دره و شکاف کوه . (برهان ) (دستور اللغة). سوراخ کوه . (مهذب الاسماء). سمج که در کوه باشد. شکاف کوه که به خانه مانند باشد. شکاف عمیق در کوه به سوی پستی . سوراخ زمین و یا گود بزرگ که در آن جانور وحشی جای گیرد. سوراخی ک...