کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کجه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کجه
لغتنامه دهخدا
کجه . [ ک َ ج َ / ج ِ ] (اِ) هر چیزی که نوک آن کج و خمیده باشد. || قلابی که بدان گوشت آویزان کنند. (ناظم الاطباء).
-
کجه
لغتنامه دهخدا
کجه . [ ک َج ْ ج َ ] (اِخ ) قصبه ای بوده است نزدیک چالوس که به نام های کچه و کجو و کجویه یا کچو نیزنامیده شده است . رجوع به سفرنامه ٔ مازندران ص 27 و 154 و ترجمه ٔ آن ص 50 و 205 و نیز رجوع به کچه شود.
-
کجه
لغتنامه دهخدا
کجه . [ ک َج َ / ج ِ ] (اِ) کجة. کچه .انگشتری بی نگین که بدان شبها بازی کنند و کجه بازی همان بازیی است که امروز انگشتربازی نامند. (حاشیه ٔ دیوان رودکی چ مرحوم سعید نفیسی ص 1045) : چرخ کجه باز تا نهان ساخت کجه با نیک و بد دایره درباخت کجه هنگامه ٔ شب ...
-
کجه
لغتنامه دهخدا
کجه . [ ک ُ ج ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رود میان خواف بخش شهرستان تربت حیدریه جلگه ای و گرمسیر. سکنه 64 تن . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
کجه
لغتنامه دهخدا
کجه . [ ک ُج ْ ج َ ] (ع اِ) چیزی است که طفلان از پاره های کرباس مدور سازند و بدان بازی کنند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به کُجَّة شود.
-
کجه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kaje = کچه
-
واژههای مشابه
-
کجة
لغتنامه دهخدا
کجة. [ ک ُج ْ ج َ ] (ع اِ) بازیی است مر کودکان را که کُره مانندی از پارچه و مانند آن می سازند. به هندی کیند است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گوی مانندی که از پاره های کرباس و جز آن سازند و کودکان با وی بازی کنند. (ناظم الاطباء). کجه و رجوع به ...
-
کُجه
لهجه و گویش بختیاری
koja کجا.
-
کجه ماهی
لغتنامه دهخدا
کجه ماهی . [ ] (اِ مرکب ) اسم دیلمی دلفین است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). کچه . ماهی بینی دراز. (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ، ذیل دلفین ).
-
کجه باز
لغتنامه دهخدا
کجه باز. [ ک َ ج َ/ ج ِ ] (نف مرکب ) آنکه کَجَه بازی کند : چرخ کجه باز تا نهان ساخت کجه با نیک و بد دایره درباخت کجه . (منسوب به رودکی از یادداشت مؤلف ).رجوع به کجه شود. || مهره باز. (یادداشت مؤلف ).
-
کجه بازی
لغتنامه دهخدا
کجه بازی . [ ک َ ج َ / ج ِ ] (حامص مرکب ) بازیی است که امروز انگشتربازی نامند. (حاشیه ٔ دیوان رودکی چ مرحوم سعید نفیسی ص 1045). رجوع به کجه و کجه باز شود.
-
ام کجة
لغتنامه دهخدا
ام کجة. [ اُم ْ م ِ ک ُج ْ ج َ ] (اِخ ) زن اوس بن ثابت انصاری . از زنان صحابی بوده . رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 270 شود.
-
کُزَّه،کُجه
لهجه و گویش تهرانی
مهره آبی رنگ که برای چشم زخم ،نظر قربانی.