کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کجروی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کجروی
مترادف و متضاد
انحراف، کژروی، گمراهی
دیکشنری
deviance, deviancy, deviation
-
جستوجوی دقیق
-
کجروی
لغتنامه دهخدا
کجروی . [ ک َ رَ ] (حامص مرکب ) عمل کج رو. رفتن به راه ناراست و ناهموار. کج رفتاری . افساد. سرکشی . خودسری . گردنکشی . بی قانونی . (ناظم الاطباء) : پای من گویی به درد کجروی مأخوذ بودپای را این دردسر بود از سر سودای من . خاقانی .در کجروی بر جهان بسته...
-
کجروی
واژگان مترادف و متضاد
انحراف، کژروی، گمراهی
-
واژههای همآوا
-
کج روی
واژهنامه آزاد
راه اشتباه
-
جستوجو در متن
-
گمراهی
واژگان مترادف و متضاد
انحراف، بغی، ضلال، ضلالت، غوایت، کجروی ≠ اهتدا
-
کج ادایی
لغتنامه دهخدا
کج ادایی . [ ک َ اَ ] (حامص مرکب ) کجروی . (ناظم الاطباء). بدادایی . رجوع به بدادا و بدادایی شود.
-
تعسف
واژگان مترادف و متضاد
۱. ستم، ظلم ≠ دادگری ۲. انحراف ۳. کجروی کردن، گمراهشدن، منحرف شدن ≠ هدایت شدن ۴. ظلم کردن، ستم کردن ≠ دادگری کردن
-
انحراف
واژگان مترادف و متضاد
۱. اعوجاج، خمیدگی، کجی، کژی ۲. اعتساف، ضلال، ضلالت، کجروی، گمراهی ۳. گرایش، میل ≠ راستی
-
شغابة
لغتنامه دهخدا
شغابة. [ ش َغ ْ غا ب َ ] (ع ص ) ناقة شغابة؛ شتری که راه رفتن آن راست نباشد و کجروی کند. (از اقرب الموارد).
-
راست روی
لغتنامه دهخدا
راست روی . [ رَ ] (حامص مرکب ) مقابل کجروی . راه راست و مستقیم رفتن : تیرخدنگ شاه به کلک تو داد شغل تا راستی و راست روی گیرد از خدنگ . سوزنی .و رجوع به راست رفتن و راست رو (راسترو) شود.
-
ناهنجاری
لغتنامه دهخدا
ناهنجاری . [ هََ ] (حامص مرکب ) کجروی . (آنندراج ). بدکرداری . انحراف از راستی . || بی راهی . بی قاعدگی . || بی مناسبتی . بی تناسبی . || کج تابی . درشتی . خشونت . گستاخی . خودرائی . سرکشی . نافرمانی . (از ناظم الاطباء).
-
عناد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'enād ۱. ستیزه کردن.۲. کجروی؛ گمراهی.۳. گردنکشی؛ لجاج؛ ستیزه.۴. [قدیمی] مرتکب خلاف و خیرهسری شدن.〈 عناد ورزیدن: (مصدر لازم) ستیزه کردن؛ لجبازی کردن؛ گردنکشی.
-
راستی خواستن
لغتنامه دهخدا
راستی خواستن . [ خوا / خا ت َ] (مص مرکب ) طلب راستی و عدالت از کسی : همه راستی خواستی زین دو شوی نبود ایچ تا بود جز داد جوی . فردوسی . || صداقت و امانت و درستی خواستن : چنان راستی طبعش از دهر خواست که پرگار در کجروی گشت راست .ظهوری ترشیزی (از ارمغان ...
-
بیراهی
لغتنامه دهخدا
بیراهی . (حامص مرکب ) حالت و چگونگی بیراه . انحراف از راه . (ناظم الاطباء). || گمراهی . (آنندراج ). ضلال . (دهار). غی . غوایت . (المصادر زوزنی ). ضلالت . کجروی : قالوا تاﷲ انک لفی ضلالک القدیم (قرآن 95/12): گفتند تو بر همان بیراهی خویشی که پیش از این...