کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کثری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کثری
لغتنامه دهخدا
کثری . [ ک َ را ] (اِخ ) صنمی بود مر جدیس و طسم را که نهشل بن رئیس آن را شکسته و خراب کرده به نبی صلی اﷲ علیه و سلم لاحق گردید و به شرف اسلام مشرف شد. (منتهی الارب ).
-
کثری
لغتنامه دهخدا
کثری . [ ک ُ را ] (ع مص ) بسیار خوردن نبیذ را. (منتهی الارب ) (آنندراج ).الکثری من النبیذ؛ بسیار خواستن از آن . (از اقرب الموارد). عادت به بسیار خوردن نبیذ. (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
کسری
لغتنامه دهخدا
کسری . [ ک َ را ] (ع ص ، اِ) ج ِ کسیر به معنی شکسته شده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ).
-
کسری
لغتنامه دهخدا
کسری . [ ک ِ / ک َری ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به کسری ، یعنی خسروی . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و مفتوح و مکسور بودن کاف به سبب نسبت به کِسری و کَسری است . (از اقرب الموارد). رجوع به کِسری و کَسری شود.
-
کسری
لغتنامه دهخدا
کسری . [ ک ِ را ] (اِخ ) خسرو. نام انوشیروان عادل . (ناظم الاطباء) (برهان ). لقب نوشیروان . (آنندراج ) خسرو اول : جزای حسن عمل بین که روزگار هنوزخراب می نکند بارگاه کسری را. ظهیر فاریابی .رجوع به انوشیروان شود.
-
کسری
لغتنامه دهخدا
کسری . [ ک ِ را ](اِخ ) عنوان پرویزبن هرمزبن انوشیروان . خسرو دوم .
-
کسری
لغتنامه دهخدا
کسری . [ ک ِ را / ک َ را ] (معرب ، اِ) خسرو را گویند. ج ، اکاسرة، کساسرة، اکاسر، کسور. (ناظم الاطباء). لقب هریک از پادشاهان عجم . (از برهان ) (از آنندراج ). لقب پادشاه فارس معرب خسرو یعنی پادشاه پادشاهان و صاحب شوکت بسیار و فراخ ملک . ج ، اکاسرة، کسا...
-
کسری
فرهنگ نامها
(تلفظ: kasrā) (کسرا) (معرب از فارسیِ خسرو) ؛ (در اعلام) عنوان هر یک از پادشاهان ساسانی . ← خسرو .
-
کسری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: کِسریٰ، معرب، مٲخوذ از فارسی: خسرو، جمع: اکاسر و اکاسره] ka(e)srā عنوان هریک از پادشاهان ساسانی.
-
کسری
فرهنگ فارسی معین
(کَ) [ ع - فا. ] (ص نسب .) 1 - منسوب به کسر. 2 - مبلغی که از چیزی کسر آمده و نقصان دارد.
-
کسری
فرهنگ فارسی معین
(کَ یا کِ را) [ معر. ] (اِ.) 1 - خسرو و پادشاه . 2 - نام انوشیروان . ج . اکاسره .
-
کسری
واژهنامه آزاد
قیصر =لقب شاهان ساسانی
-
جستوجو در متن
-
بت
لغتنامه دهخدا
بت . [ ب ُ ] (اِ)آن تندیس که به صور گوناگون سازند و بجای خدای پرستش کنند. مجسمه که برای پرستش ساخته میشود. (فرهنگ نظام ). وَثَن . (منتهی الارب ). صنم . (ترجمان القرآن ). معبود و مسجود کافران باشد که ازسنگ و چوب آن را تراشند و به تازی صنم خوانند. (آنن...