کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کثرت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کثرت
/ke(a)srat/
معنی
۱. بسیار شدن؛ بسیاری.
۲. [مقابلِ وحدت] (فلسفه) [قدیمی] تعدد موجودات عالم؛ اعتقاد به تعدد موجودات عالم.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بسیاری، زیادی، فرط، وفور
۲. تعدد، تکثر ≠ قلت، وحدت
برابر فارسی
فراوان
دیکشنری
frequency, multiplicity, plethora, preponderance, preponderancy, profusion
-
جستوجوی دقیق
-
کثرت
لغتنامه دهخدا
کثرت . [ ک َ رَ ] (ع اِمص ) بسیاری . فراوانی . افزونی . زیادتی . (ناظم الاطباء). مقابل قلت . (یادداشت مؤلف ) : رتبت جاه و کثرت جودش در جهان نه امل گذاشت نه یأس . مسعودسعد.چون بر کثرت انصار اسلام اطلاع یافت دریایی دید از لشکر که موج می زند. (ترجمه ٔ...
-
کثرت
واژگان مترادف و متضاد
۱. بسیاری، زیادی، فرط، وفور ۲. تعدد، تکثر ≠ قلت، وحدت
-
کثرت
فرهنگ واژههای سره
فراوان
-
کثرت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: کَثرة] ke(a)srat ۱. بسیار شدن؛ بسیاری.۲. [مقابلِ وحدت] (فلسفه) [قدیمی] تعدد موجودات عالم؛ اعتقاد به تعدد موجودات عالم.
-
کثرت
فرهنگ فارسی معین
(کِ رَ) [ ع . کثرة ] (مص ل .) بسیاری ، فراوانی .
-
کثرت
دیکشنری فارسی به عربی
حماس , کثافة
-
واژههای مشابه
-
کثرت داشتن
لغتنامه دهخدا
کثرت داشتن . [ ک َ / ک ِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) فراوان بودن . بسیار بودن . وفور داشتن . افزونی داشتن . زیادتی داشتن . تکاثر داشتن . تعدد پیدا کردن . رجوع به کثرت شود.
-
واژههای همآوا
-
کثرة
لغتنامه دهخدا
کثرة. [ ک َ / ک ِ رَ ] (ع اِمص ) بسیاری . (منتهی الارب ). مقابل قِلَّة. (از اقرب الموارد). کثرت . رجوع به کثرت شود.
-
کثرة
لغتنامه دهخدا
کثرة. [ ک َ رَ ] (ع مص ) بسیار شدن . (ترجمان جرجانی ) (غیاث اللغات ). بسیار گردیدن . (منتهی الارب ). بسیار و فراوان گردیدن چیزی . (ناظم الاطباء). خلاف قِلَّة. (از اقرب الموارد).
-
کثرة
لغتنامه دهخدا
کثرة. [ ک ُ رَ ] (اِخ ) نام مردی است . (از منتهی الارب ).
-
کسرة
لغتنامه دهخدا
کسرة. [ ک َ رَ ] (ع اِ)یک دفعه شکستن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || هزیمت . وقعت علیهم الکسرة؛ یعنی هزیمت شدند. ج ، کسرات . (از اقرب الموارد). || حرکت زیر و علامت آن . (از اقرب الموارد). حرکت زیر و کسره . (ناظم الاطباء). حرکت زیر حرف و علامت ...
-
کسرة
لغتنامه دهخدا
کسرة. [ ک ِ رَ ] (ع اِ) پاره ای از چیزی شکسته . ج ، کِسَر، کِسر. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قطعه ای از شیئی شکسته و منه الکسرة من الخبز. ج ، کِسَر، کِسرات ، کِسَرات . (از اقرب الموارد). || نوع و هیئت شکستن . (ناظم الاطباء).
-
کسرة
لغتنامه دهخدا
کسرة. [ک ُ رَ ] (ع اِمص ) اسم است کسر را. (ناظم الاطباء).