کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کثة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کثة
لغتنامه دهخدا
کثة. [ ک َ ث ث َ ] (ع ص ) مؤنث کَث ّ.(ناظم الاطباء): لحیة کثة؛ ریش انبوه . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رجوع به کث شود.
-
واژههای مشابه
-
کثه
لغتنامه دهخدا
کثه . [ ک َ / ک ُ ث َ ] (اِخ ) کثة. نام شهر حومه ٔ یزد و اصل آن کُثوَة است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). صاحب حدودالعالم گوید: شهرکی است سردسیر با نعمت بسیار بر حد میان پارس و بیابان . در فارسنامه ٔ ابن البلخی جزء اعمال یزد آمده و نوشته است : ی...
-
واژههای همآوا
-
کست
لغتنامه دهخدا
کست . [ ک َ ] (اِ) یک قسم گوهر آبی رنگ مایل به سرخی . (ناظم الاطباء).
-
کست
لغتنامه دهخدا
کست . [ ک َ ] (ص ) فضیح و شرم آور. || چرکین و ناپاک . || فرومایه . (ناظم الاطباء). || گست . زشت . (اوبهی ). نازیبا. (یادداشت مؤلف ) : اگر بهتر نگریسته شود خبث عقیدت او در طلعت کست ... مشاهدت افتد. (کلیله و دمنه ).گنجی و کتابی و جوینی و گلیمی هست ابن...
-
کست
لغتنامه دهخدا
کست . [ ک ِ ] (جمله ٔ استفهامی ) مخفف که است . (ناظم الاطباء). کیست . رجوع به که و کیست شود.
-
کست
لغتنامه دهخدا
کست . [ ک ُ ] (اِ) در زبان پهلوی به معنی جهت و سمت و ناحیه بوده است و ماداکست یعنی ناحیه ٔ مد. (یادداشت مؤلف ). کوست . به معنی طرف و سوی و جهت و ناحیه و حومه و ایالت . (فرهنگ پهلوی فره وشی ص 274). کست در پهلوی به معنی سو و کنار و در فارسی نیز کشت یا...
-
کست
لغتنامه دهخدا
کست . [ ک ُ ] (اِ) کلم . (ناظم الاطباء).
-
کست
لغتنامه دهخدا
کست . [ ک ُ ] (اِخ ) از دانشمندانی است که نقشه ٔ تخت جمشید را ترسیم کرد و حجاریهای جالب کشف و طرح نمود. (از ایران باستان ج 1 ص 56).
-
کست
لغتنامه دهخدا
کست . [ ک ُ] (ع اِ) داروئی است که قسط نیز گویند. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به کسط شود.
-
کسط
لغتنامه دهخدا
کسط. [ ک ُ ] (ع اِ) دوائی است که آن را قسط گویند و بول و حیض براند و فالج و استرخای اعضا را نافع باشد. (برهان ) (آنندراج ). قسط. (اقرب الموارد). کسد. || عدالت . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
کثوی
لغتنامه دهخدا
کثوی . [ ک َث ْ ث َ ] (ص نسبی ) منسوب است به کثه که از قراء بخاراست . (الانساب سمعانی ). کَثَّه از قراء بخارا و نسبت به آن کَثَّوی ّ است و ابواحمد کثوی که ابوبکر القفال الشائی روایت دارد به آنجامنسوب است . (از معجم البلدان ). رجوع به کَثّی شود.
-
کثی
لغتنامه دهخدا
کثی . [ ک َث ْ ثی ] (ص نسبی ) منسوب است به کثه از قراء بخارا. (الانساب سمعانی ). رجوع به کَثَّوی شود.