کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کت تا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کت محله
لغتنامه دهخدا
کت محله . [ ک َ م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی است از توابع چهاردانگه بخش هزارجریب مازندران . (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران رابینو ص 167).
-
کت نو
لغتنامه دهخدا
کت نو. [ ] (اِخ ) قریه ای است چهار فرسنگی جنوب آباده . (فارسنامه ٔ ناصری ).
-
کت نو
لغتنامه دهخدا
کت نو. [ ک َ ن َ ] (اِخ ) چهار فرسخ جنوب آباده است . (فارسنامه ٔ ناصری چ سنگی ص 170).
-
کت بسته
لغتنامه دهخدا
کت بسته . [ ک َ ب َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) که دو دست وی از بازو به بالا به بند بسته شده باشد. آنکه کت وی را به پشت بسته باشند. (فرهنگ فارسی معین ). کتیف . (یادداشت مؤلف ) : دزد کت بسته رئیس الوزرا خواهد شدمایه ٔ رنج تو و محنت ما خواهد شد.ایرج .
-
کت بین
لغتنامه دهخدا
کت بین . [ ک َ ] (نف مرکب ) شانه بین . کتاف . (ناظم الاطباء). آنکه با نگاه کردن به کت گوسفند سرگذشت گوید. آنکه از خطوط استخوان کت گوسفند از طالع کسان خبر دهد. آنکه از خطوط استخوان شانه ٔ گوسفند (پاروی گوسفند)فال گوید. (یادداشت مؤلف ). رجوع به شانه ب...
-
کت بینی
لغتنامه دهخدا
کت بینی . [ ک َ ] (حامص مرکب ) عمل کت بین . شانه بینی . فالگیری با شانه ٔ بز وگوسفند و مانند آن . رجوع به کت بین و شانه بین شود.
-
کت چشمه
لغتنامه دهخدا
کت چشمه . [ ک َ چ َ م َ ] (اِخ ) نام محلی به چهاردانگه در هزار جریب مازندران . (سفرنامه ٔ رابینو ص 125 بخش انگلیسی و ص 167 ترجمه ٔ آن .)
-
کت کلا
لغتنامه دهخدا
کت کلا. [ ک َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از ناحیه ٔ نشتا به تنکابن . (سفرنامه ٔ مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 106).
-
کت کن
لغتنامه دهخدا
کت کن . [ ک َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوهدشت بخش طرهان شهرستان خرم آباد. جلگه ای و گرمسیر. با 240 تن سکنه . آب آن از نهر خسروآباد. محصول آنجا غلات و لبنیات . شغل اهالی زراعت و گله داری . صنایع دستی سیاه چادربافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران...
-
هم کت
لغتنامه دهخدا
هم کت . [ هََ ک َ ] (ص مرکب ) همنشین . هم صحبت . مصاحب : امان از هم کت ناجنس . (یادداشتهای مؤلف ).
-
کت ومت
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [قدیمی] kotomot عیناً؛ کاملاً: ◻︎ روی زشت آن بداختر نحس و شوم / راست گویم کتومت مانَد به بوم (فرزدق: لغتنامه: کتومت).
-
هم کت
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ) (ص .) همراه ، همنشین .
-
کت کن
فرهنگ فارسی معین
(کَ. کَ) (ص فا.) کاریزکن ، مقنی .
-
دره کت
لغتنامه دهخدا
دره کت . [ دَرْ رَ ک َ ] (اِخ ) دهی است از بخش دهدز شهرستان اهواز. واقع در 14هزارگزی جنوب خاوری دهدز، با 155 تن سکنه . آب آن ازچاه و قنات و راه آن مالرو است . اهالی آن در تابستان به ییلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
خاره کت
لغتنامه دهخدا
خاره کت . [ رَ ک َ ] (اِخ ) نام موضعی است از انازنکوه متعلق بهزار جریب . (سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 122 بخش انگلیسی ).