کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کتل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
catel
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کتل
-
تیغ و درفش
فرهنگ گنجواژه
علم و کتل.
-
کوتال
لغتنامه دهخدا
کوتال . (ترکی -مغولی ، اِ) اسب سواری . کوتل . کتل . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کوتل و کتل شود.
-
جبل
واژگان مترادف و متضاد
کتل، کوه، کوهپایه، کوهزار، کوهستان
-
کوه
واژگان مترادف و متضاد
بند، پشته، جبل، کتل، کوهستان، کوهه، گردنه
-
پز
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (اِ.) پشتة بلند، عقبه ، کتل ، پژ.
-
جنیبت
فرهنگ فارسی معین
(جَ بَ) [ ع . ] (اِ.) یدک ، اسب کتل .
-
گردنه
واژگان مترادف و متضاد
پز، بند، پژ، تپه، کتل، کوه، کوهراه، گریوه، گلوگاه
-
تپه
واژگان مترادف و متضاد
پشته، تل، حدب، رش، کتل، کوهپایه، گردنه، نجد
-
بشاورد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بستاوند› [قدیمی] bošāvard زمین پشتهپشته؛ زمین ناهموار و دارای کتل و کریوه.
-
پژ
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (اِ.) 1 - کتل . 2 - زمین پست و بلند.
-
پز
لغتنامه دهخدا
پز. [ پ َ ] (اِ) پژ. عَقبة. کُتل . پشته ٔ بلند و نیز رجوع به پژ شود.
-
یدک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [منسوخ] yadak اسبی که سوار بر اسب دیگر آن را با خود ببرد؛ بالاد؛ بالاده؛ کتل؛ جنیبت.
-
کتلچی
لغتنامه دهخدا
کتلچی . [ ک ُ ت َ ] (ترکی ، ص مرکب ) در جمع کتلچیان ، عمله ٔ سلطنتی که شغلشان برپا کردن سراپرده و خیمه و چادر است . (از ناظم الاطباء). || متصدی کتل . رجوع به کتل شود.
-
گدوک
لغتنامه دهخدا
گدوک . [ گ َ ] (اِ) گردنه . کتل . راه میان دو کوه که در زمستان برف زیاد در آن جمعشود: گدوک عباس آباد، گدوک اسدآباد و گدوک کندوان .