کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کتف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کتف
/ketf/
معنی
۱. شانه؛ دوش.
۲. استخوان شانه؛ کول؛ سفت.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
دوش، شانه، کت، کول، منکب
دیکشنری
shoulder
-
جستوجوی دقیق
-
کتف
لغتنامه دهخدا
کتف . [ ک َ ] (ع مص ) آهستگی و نرمی کردن در کار. || زخم کردن زین شانه ٔ ستور را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || بلند گردیدن فروع شانه ٔ خیل . (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بلند گردیدن فروع شانه ٔ اسب در رفتن . (ناظم الاطباء)...
-
کتف
لغتنامه دهخدا
کتف . [ ک َ ت َ ] (ع اِمص ) لنگی ستور از درد کتف . (منتهی الارب ). نقصان در کتف و گفته اند لنگی که از درد کتف آید. (از اقرب الموارد).
-
کتف
لغتنامه دهخدا
کتف . [ ک َ ت َ ] (ع مص ) پهن شانه گردیدن کسی . (آنندراج ) (منتهی الارب ). پهن و بزرگ شدن شانه ٔ کسی . (از اقرب الموارد). || گشادگی پیدا گردیدن به سر شانه ٔ اسب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
کتف
لغتنامه دهخدا
کتف . [ ک َ ت ِ / ک ِ / ک َ / ک َ ت َ ] (ع اِ) هویه . سُفت . شانه گاه . مِنکَب . (منتهی الارب ). سردوش و جایگاه شانه . (اوبهی ). کت . دوش . (ناظم الاطباء). شانه ٔ مردم . (غیاث اللغات ). ج ، کِتَفَة و اَکتاف . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : کون چو دف...
-
کتف
لغتنامه دهخدا
کتف . [ ک ِ ] (ع مص ) کِتفان . هر دو بازو را بر پشت منضم کرده پریدن . (منتهی الارب ). هر دو بال را به پشت گردانیدن و پریدن . (از ناظم الاطباء) .
-
کتف
لغتنامه دهخدا
کتف . [ ک ُ ] (ع ص ، اِ)ج ِ کَتیف . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به کتیف شود. || ج ِ اَکتَف . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به اکتف شود. || ج ِ کِتاف . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به کتاف شود.
-
کتف
واژگان مترادف و متضاد
دوش، شانه، کت، کول، منکب
-
کتف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اکتاف] ‹کفت، کت› (زیستشناسی) ketf ۱. شانه؛ دوش.۲. استخوان شانه؛ کول؛ سفت.
-
کتف
فرهنگ فارسی معین
(کِ) [ ع . ] (اِ.) شانه ، دوش ، استخوان شانه . ج . اکتاف .
-
کتف
دیکشنری فارسی به عربی
خطف
-
کتف
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: pâru / ketf طاری: keft طامه ای: kat طرقی: ketf / kat کشه ای: kat نطنزی: ketf
-
واژههای مشابه
-
کتف افراختن
لغتنامه دهخدا
کتف افراختن . [ ک َ ت ِ اَ ت َ ] (مص مرکب ) مجازاً، تکبر نمودن . (یادداشت مؤلف ) : نه همه کار تو دانی نه همه زور تراست لنج پر باد مکن بیش و کتف برمفراز.لبیبی (از فرهنگ اسدی نخجوانی ).
-
کتف برزدن
لغتنامه دهخدا
کتف برزدن . [ ک ِ / ک َ ت ِ ب َ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از شادی کردن و خوشحالی نمودن باشد. (برهان ). همان دوش برزدن که کنایه ازخوشی کردن است . (آنندراج ). شادی کردن . خوشحالی نمودن . (ناظم الاطباء). دوش برزدن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
کتف سار
لغتنامه دهخدا
کتف سار. [ ک َ ت ِ ] (اِ مرکب ) کتف ساره . سر دوش . سر شانه . (فرهنگ فارسی معین ) : آورد لاَّلی به جوال و به عبایه از ساحل دریا چو حمالان به کتف سار. منوچهری .و رجوع به کتف ساره شود.