کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کتاف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کتاف
لغتنامه دهخدا
کتاف . [ ک ِ ] (ع اِ) رسن که دست را سپسایکی بدان بندند. ج ، کُتف . (منتهی الارب ). ریسمانی که به آن چیزی را استوار کنند. ج ، کُتف . (از اقرب الموارد). رسنی که بدان دست پس سر بندند. (یادداشت مؤلف ).
-
کتاف
لغتنامه دهخدا
کتاف . [ ک ُ ] (ع اِ) درد شانه جای . (منتهی الارب ). درد کتف . (از اقرب الموارد).
-
کتاف
لغتنامه دهخدا
کتاف . [ک َت ْ تا ] (ع ص ) جنباننده شانه را. (منتهی الارب ). فالگیر با کتف و او کسی است که در شانه می نگرد و با آن فال گویی می کند. (از اقرب الموارد). شانه بین . کت بین . آنکه از نگاه بشانه فال گوید. (از ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
شاپور
لغتنامه دهخدا
شاپور. (اِخ ) ابن هرمز. رجوع به شاپور ذوالا کتاف شود.
-
شاپور هویه سنبا
لغتنامه دهخدا
شاپور هویه سنبا. [ رِ ی ِ سُم ْ ] (اِخ ) لقب شاپور دوم . رجوع به شاپور ذوالا کتاف شود.
-
کتف
لغتنامه دهخدا
کتف . [ ک ُ ] (ع ص ، اِ)ج ِ کَتیف . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به کتیف شود. || ج ِ اَکتَف . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به اکتف شود. || ج ِ کِتاف . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به کتاف شود.
-
کت بین
لغتنامه دهخدا
کت بین . [ ک َ ] (نف مرکب ) شانه بین . کتاف . (ناظم الاطباء). آنکه با نگاه کردن به کت گوسفند سرگذشت گوید. آنکه از خطوط استخوان کت گوسفند از طالع کسان خبر دهد. آنکه از خطوط استخوان شانه ٔ گوسفند (پاروی گوسفند)فال گوید. (یادداشت مؤلف ). رجوع به شانه ب...
-
شاپور
لغتنامه دهخدا
شاپور. (اِخ ) الجنود. شاپوربن اردشیر. پسر اردشیربن بابک و ولی عهد اوبود و او را شاپورالجنود گفتندی از آنچ لشکردار بودو شاپور ذوالا کتاف بعد از وی بوده ست ، و مانی زندیق در روزگار او پدید آمد و فتنه پدید آورد و سرهمه زندیقان و اول ایشان بود. (فارسنامه...
-
شادشاپور
لغتنامه دهخدا
شادشاپور. (اِخ ) (شهر) نام شهر قزوین . حمداﷲ مستوفی بنقل از کتاب التبیان درباره ٔ آن نویسد: «شاپوربن اردشیر بابکان ساخته است و شادشاپور نام نهاده وهمانا آن شهری بوده که در میان رودخانه های خررود و ابهررود میساخته اند و آنجا اطلال بارو پدید است و مردم...
-
شاپور
لغتنامه دهخدا
شاپور. (اِخ ) ابن شاپور. پسر شاپور ذوالاکتاف .برادرزاده و جانشین اردشیر دوم . مدت پادشاهی او پنج سال بود. «بعضی راویان چهار ماه زیادت گویند، و بهری پنجسال و پنجاه روز گفته اند.» (مجمل التواریخ و القصص ص 68). شاپور الجنود لقب داشت . (حبیب السیر ج 1 ص ...
-
شاپور
لغتنامه دهخدا
شاپور. (اِخ ) ابن اردشیر. نام دومین پادشاه سلسله ٔ ساسانی . معروف به شاپور اول است . داستان تولد او از دختر اردوان آخرین پادشاه سلسله ٔ اشکانی در شاهنامه و کتب تاریخ آمده است . حمداﷲ مستوفی این داستان را چنین روایت کرده است : (اردشیر) دختر (اردوان ) ...
-
شاپور
لغتنامه دهخدا
شاپور. (اِخ )... ذوالاکتاف . پسر هرمز دوم (هرمزبن نرسی ). در مجمل التواریخ و القصص آمده است : «هنوز درشکم مادر بود که پدرش بفرمود تاج بر شکم مادرش نهادند، و او بمرد» (ص 34). بروایت ابن البلخی «چون پدرش کناره شد در شکم مادر بود تاج بر شکم مادرش نهادند...
-
درد
لغتنامه دهخدا
درد. [ دَ ] (اِ) وجع. الم . تألم . هو ادراک المحسوس المنافی ، من حیث هو مناف . (یادداشت مرحوم دهخدا). درد، خبر یافتن است ازحال ناطبیعی . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رنج تن و رنج روح و رنج دل و آزار و وجع و الم . (ناظم الاطباء). رنج شدید عضوی یا عمومی که ...