کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کبیس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کبیس
/kabis/
معنی
۱. نوعی خرما.
۲. نوعی زیور؛ زیوری مجوف که در آن مادۀ خوشبو پر کنند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کبیس
لغتنامه دهخدا
کبیس . [ ک َ ](ع ص ، اِ) نوعی از خرما. || زیوری است میان تهی پر از بوی خوش . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). زیوری است میان کاواک پر از بوی خوش که بر گردن آویزند. (ناظم الاطباء). || عام کبیس ؛ سال کبیسه دار. (ناظم الاطباء). در حساب منجمان زیادتی باشد ...
-
کبیس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] kabis ۱. نوعی خرما.۲. نوعی زیور؛ زیوری مجوف که در آن مادۀ خوشبو پر کنند.
-
واژههای همآوا
-
کبیث
لغتنامه دهخدا
کبیث . [ ک َ ] (ع ص ) گوشت برگردیده بوی . (از اقرب الموارد). گوشت برگردیده بوی و مزه . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
ثغور
لغتنامه دهخدا
ثغور. [ ث ُ ] (اِخ ) نام آن قسمت از بلاد شام است که نزدیک بقلمرو روم بوده . (مفاتیح العلوم ). و آنرا ثغورالروم نیز گفته اند. (الجماهرص 48). || ثغورالجزیره . نام شهرهائی و شهرکهائی است ثغر بر روی رومیان و از شامند ولکن بجزیره باز خوانند و از آنهاست ؛ ...