کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کبیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جاودان کبیر
لغتنامه دهخدا
جاودان کبیر. [ وِ ن ِ ک َ ] (اِخ ) جاودان نامه سومین اثر فضل اﷲ حروفی است و از کتب مقدسه ٔ حروفیه بشمار است . رجوع به حروفیه در همین لغت نامه شود. در این کتاب که بلهجه ٔ استرآبادی است لغات محلی بسیار موجود است که برخی از آنها در ذیل ذکر میگردد: آمی ب...
-
زاب کبیر
لغتنامه دهخدا
زاب کبیر. [ ب ِ ک َ ] (اِخ ) ناحیه ای است در آفریقا شامل چند قریه و شهرستان . یاقوت حموی آرد: و کنار هر یک از زابها چندین قریه و شهرستان قرار دارد. سلفی از اصم منورقی حکایت کند که از زاب کبیر است بسکرة، توزر، قسطنطینة، طولقة، قفصة، نفزاوة، خطة و بادس...
-
زامهران کبیر
لغتنامه دهخدا
زامهران کبیر. [ م َ ن ِ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) از معاجین مقاوم سموم است . (آنندراج ). ابن سینا گوید: دوائی است هندی که وسواس و سودا را نفع می بخشد حرکات (کار) بدن و بخصوص کلیه و مثانه را اصلاح و به حفظ سلامت جنین کمک میکند و سنگ (مثانه یا کلیه...
-
رأس کبیر
لغتنامه دهخدا
رأس کبیر. [ رَءْ س ِ ک َ ] (اِخ )دماغه ای است در شمال دریای عمان در جنوب کوه لانج .
-
شیخ کبیر
لغتنامه دهخدا
شیخ کبیر. [ ش َ خ ِ ک َ ] (اِخ ) (قبرستان ...) نام قبرستانی بشیراز. (یادداشت مؤلف ).
-
شیخ کبیر
لغتنامه دهخدا
شیخ کبیر. [ ش َ خ ِ ک َ ] (اِخ ) لقبی است روزبهان مصری را. (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به روزبهان شود.
-
کاپادس کبیر
لغتنامه دهخدا
کاپادس کبیر. [ دُ س ِ ک َ ] (اِخ ) یک قسمت از تقسیمات دوگانه ٔ ساتراپی (خشثرپاون ) کاپادس یا قبادوقیا و مصب رود هالیس که از شطوط مهم آن ناحیه است در آنجا واقع میباشد. یونانیها اهالی آنجا را شامیان سفید مینامیدند. رجوع به کاپادس شود.
-
فلفل کبیر
لغتنامه دهخدا
فلفل کبیر. [ ف ِف ِ ل ِ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) درختی است بسیار زیبا از تیره ٔ مورْدها که ارتفاعش حدود ده متر میرسدو در آمریکای مرکزی و ونزوئلا میروید و در جاماییکا و هند نیز کاشته میشود. گلهایش سفید و معطر است و میوه ٔ آن را بنام فلفل جاماییکا...
-
قسطنطین کبیر
لغتنامه دهخدا
قسطنطین کبیر. [ ق ُ طَ طی ن ِ ک َ ] (اِخ ) رجوع به قسطنطین شود.
-
لبلاب کبیر
لغتنامه دهخدا
لبلاب کبیر. [ ل َ لا ب ِ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسوس . حبل المساکین . لبلاب بزرگ . رجوع به لبلاب شود: عصاره لبلاب بزرگ اندر بینی چکانند دماغ را پاک کند و مادتها که بگوش فرود می آید بازدارد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
مغول کبیر
لغتنامه دهخدا
مغول کبیر. [ م ُ غ ُ ل ِ ک َ ] (اِخ ) عنوانی است که مورخان اروپایی به سلاله ٔ مغولی هند (گورکانیان هند) داده اند. مؤسس این سلسله ظهیرالدین محمد بابر پسر عمر شیخ و از احفاد تیمور گورکانی است . و رجوع به گورکانیان هندو بابر ظهیرالدین محمد و تیموریان د...
-
مغول کبیر
لغتنامه دهخدا
مغول کبیر.[ م ُ ل ِ ک َ ] (اِخ ) نام الماسی است از آن ایران به وزن 279 قیراط... (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
اخفش کبیر
لغتنامه دهخدا
اخفش کبیر. [ اَ ف َ ش ِ ک َ ] (اِخ ) رجوع به اخفش ابوالخطاب ... شود.
-
اعشی کبیر
لغتنامه دهخدا
اعشی کبیر. [ اَ شا ک َ] (اِخ ) همان شاعر معروف عرب موسوم به میمون بن قیس است . دیوان او را ابوسعید سکری و ابوعمرو شیبانی و اصمعی و ابن السکیت و طوسی و تغلب گرد کرده اند. (از فهرست ابن الندیم ). رجوع به اعشی میمون بن قیس ... شود.
-
اطریفل کبیر
لغتنامه دهخدا
اطریفل کبیر. [ اِ ف َ / ف ِ / ف ُ ل ِ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به اطریفل بزرگ شود.