کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کبیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کبیر
/kabir/
معنی
۱. [جمع: کبار و کبراء] بزرگ.
۲. (اسم) (ادبی) در عروض، از بحور شعر بر وزن «مفعولات مفعولات مستفعلن».
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بزرگ، عظیم، کلان، معظم
۲. قاید، نبیل
۳. بالغ، رشید
۴. شورهزار، کویر
برابر فارسی
بزرگ
دیکشنری
adult, great
-
جستوجوی دقیق
-
کبیر
لغتنامه دهخدا
کبیر. [ ] (اِ) اسم هندی توتیاست . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
-
کبیر
لغتنامه دهخدا
کبیر. [ ک َ ] (اِ) شوره زار. کویر. (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). رجوع به کویر شود.
-
کبیر
لغتنامه دهخدا
کبیر. [ ک َ ] (اِ) کهور. غاف . (یادداشت مؤلف ). رجوع به غاف وکهور شود. || (در برازجان ) نام نوعی درخت است . (یادداشت مؤلف ).
-
کبیر
لغتنامه دهخدا
کبیر. [ ک َ ] (اِخ ) (قاضی شیخ ...) معاصر شاه اسماعیل صفوی و سلطان سلیم عثمانی ، و مدت پنجاه سال قاضی ماضی الحکم اردبیل بود و طبیب حاذق آن ملک و افتاء و تدریس آن دیار نیز به او متعلق بود. در جنگ شاه اسماعیل با سلطان سلیم اسیر سلطان سلیم گشت و با آنکه...
-
کبیر
لغتنامه دهخدا
کبیر. [ ک َ ] (اِخ ) لقب اسکندر مقدونی است . رجوع به اسکندر مقدونی شود.
-
کبیر
لغتنامه دهخدا
کبیر. [ ک َ ] (اِخ ) لقب پطر، پادشاه روسیه است . رجوع به پطر کبیر شود.
-
کبیر
لغتنامه دهخدا
کبیر. [ ک َ ] (اِخ ) لقب داریوش اوّل ، پادشاه هخامنشی است . رجوع به داریوش اوّل شود.
-
کبیر
لغتنامه دهخدا
کبیر. [ ک َ ] (اِخ ) لقب شاه عباس اول ، پادشاه صفوی است . رجوع به شاه عباس اول شود.
-
کبیر
لغتنامه دهخدا
کبیر. [ ک َ ] (اِخ ) لقب فردریک ویلهم ، امپراتور پروس و معاصر لوئی چهاردهم است . رجوع به فردریک ویلهم شود.
-
کبیر
لغتنامه دهخدا
کبیر. [ ک َ ] (اِخ ) لقب کورش هخامنشی است . رجوع به کوروش کبیر شود.
-
کبیر
لغتنامه دهخدا
کبیر. [ ک َ ] (ع ص ) بزرگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ترجمان القرآن جرجانی ص 81). بزرگ و کلان . (ناظم الاطباء). کبیرة مؤنث آن است . ج ، کِبار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و کُبَراء. (اقرب الموارد). و مَکبوراء. (منتهی الارب ) (آنندراج ) : چون ...
-
کبیر
لغتنامه دهخدا
کبیر. [ ک ُ ب َ ] (اِخ ) (در اصطلاح نجوم هند) از اصحاب پرب و آن صاحب الشمال است و در حکمش خصب و گشادگی است و فساد اموال اغنیا. (تحقیق ماللهند ص 258).
-
کبیر
لغتنامه دهخدا
کبیر. [ک َ ] (اِخ ) لقبی بود که مجلس شورای ملی در جلسه ٔ سه شنبه 31 خرداد 1338 برای رضا شاه پهلوی تصویب کرد.
-
کبیر
واژگان مترادف و متضاد
۱. بزرگ، عظیم، کلان، معظم ۲. قاید، نبیل ۳. بالغ، رشید ۴. شورهزار، کویر
-
کبیر
فرهنگ واژههای سره
بزرگ