کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کبک زهره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کبک وش
لغتنامه دهخدا
کبک وش . [ ک َ وَ] (ص مرکب ، ق مرکب ) کبک مثال . کبک رفتار : کبک وش آن باز کبوترنمای فاخته رو گشت به فر همای .نظامی .
-
کبک انجیر
فرهنگ فارسی عمید
(زیستشناسی) [قدیمی] kabk[']anjir دراج؛ جل؛ چکاوک.
-
خط کبک
لغتنامه دهخدا
خط کبک . [ خ َطْطِ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خطوطی که بر پر و بال کبک می باشد و خوانا نیست . (آنندراج ) : خط کبک است بر بال کبوترنامه ٔ رازم ندارد از حجاب عشق پیغام شنیدن ها.ناصر علی (از آنندراج ).
-
صدای کبک
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: kakurkakur/qerqer طاری: kakurikakur طامه ای: kakurkakur طرقی: kakurikakur کشه ای: kakurkakur نطنزی: kakurkakur
-
کبک و روباه
لغتنامه دهخدا
کبک و روباه . [ ک َ ک ُ ] (اِخ ) نام رودی است . آبش تلخ و شور و بی فایده است . از چشمه ٔ بی بی حکیمه برخیزد و از میان ناحیه ٔ لیراوی کوه کیلویه گذرد و در نزدیکی قریه ٔ بویرات ناحیه ٔ لیراوی به دریای فارس ریزد. (فارسنامه ٔ ناصری چ سنگی ص 328).
-
غنچه ٔ کبک دری
لغتنامه دهخدا
غنچه ٔ کبک دری . [ غ ُ چ َ / چ ِ ی ِ ک َ ک ِ دَ ] (اِخ ) نوایی از نواهای باربد. (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا). نام یکی از سی لحن باربد است و آن را نظامی بجای «راح روح » آورده است که لحن هفتم باشد. (برهان قاطع). لحن بیست و ششم از سی لحن باربد. روح راح : ...
-
غنچة کبک دری
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ کِ دَ) (اِمر.) یکی از الحان باربدی .
-
پنجه ٔ کبک دری
لغتنامه دهخدا
پنجه ٔ کبک دری . [ پ َ ج َ / ج ِ ی ِ ک َ ک ِ دَ ] (اِ مرکب )نام لحن هفتم است از سی لحن باربد. مقامی است از ساخته های باربد، در موسیقی بقول بعضی . (برهان قاطع).
-
جستوجو در متن
-
آهودل
لغتنامه دهخدا
آهودل . [دِ ] (ص مرکب ) ترسنده . شتردل . اشتردل . گاودل . بزدل .مرغ دل . کلنگ دل . بَددِل . غردِل . کبک زهره . گاوزهره .
-
بزدل
لغتنامه دهخدا
بزدل . [ ب ُ دِ ] (ص مرکب ) ترسان . نامرد. بیدل . (آنندراج ). جبان . ترسو. (ناظم الاطباء). کم دل . کم جرأت . آهودل . اشتردل . بددل . کبک زهره . کلنگ دل . گاودل . گاوزهره . مرغ دل . (یادداشت بخط دهخدا). نامرد.بیدل . سیماب دل . اشتردل . (مجموعه ٔ مترا...
-
گاوزهره
لغتنامه دهخدا
گاوزهره . [ زَ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) سنگی باشد که در میان زهره ٔ گاو متکون شود و بعضی گوینددر میان شیردان گاو بهم میرسد و آن در لون و خاصیت مانند پازهر باشد و به عربی حجرالبقر خوانند و معرب آن جاوزهرج بود و آن سنگ در گوسفند نیز یافت شود و آن مانند زرد...
-
قبج
لغتنامه دهخدا
قبج . [ ق َ ] (معرب ، اِ) کبک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). این کلمه معرب است نه عربی زیرا قاف و جیم جمع نمیشوند در هیچ کلمه ای از کلام عرب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به فارسی کبک و به ترکی ککلبک نامند در دوم گرم و خشک و کثیرالغذاء و سریعاله...
-
زجاج فرعونی
لغتنامه دهخدا
زجاج فرعونی . [ زُ / زَ / زِ ج ِ ف ِ ع َ / عُو ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی از زجاج (شیشه ).(از دزی ج 1 ص 581). شیشه ٔ سفید که بزردی میزده است و این همان است که منوچهری از آن بفرعونی جام تعبیرکرده ، و جام در فرعونی جام بمعنی شیشه است . قال التیفاشی...
-
حجل
لغتنامه دهخدا
حجل . [ ح َ ج َ ] (ع اِ) کبک نر. (منتهی الارب ). قبج ذکر. حجلی . حجلان مرغی است خاکی رنگ که به سرخی زند. بیش از پریدن راه رود. بقدر کبوتر و مانند قطا است . منقار و سر و پای آن سرخ است . گوشت آن خوش خوراک و سریع الهضم است . چون صاحب یرقان دماغ آنرا با...
-
نوحه گر
لغتنامه دهخدا
نوحه گر. [ ن َ / نُو ح َ / ح ِ گ َ ] (ص مرکب ) آنکه نوحه می کند. (ناظم الاطباء). که فغان و شیون و زاری کند : من که خاقانیم به باغ جهان عندلیبم ولیک نوحه گرم . خاقانی .دیدم صف ملائکه ٔچرخ نوحه گرچندان که آن خطیب سحر در خطاب شد. خاقانی .چنان غریو برآور...