کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کبود تشت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کبود تشت
لغتنامه دهخدا
کبود تشت . [ ک َ ت َ ] (اِ مرکب ) تشت کبود. تشت نیلی . || کنایه از فلک و چرخ و آسمان است . کبودطست . کبود طشت . رجوع به کبود طست و کبود طشت شود.
-
واژههای مشابه
-
کبود ایوان
لغتنامه دهخدا
کبود ایوان . [ ک َ اَی ْ / اِی ْ ] (اِ مرکب ) ایوان کبود. || کنایه از آسمان است : شنگرف ز اشک من ستاندصورتگر این کبود ایوان .خاقانی .
-
کبود پوشیدن
لغتنامه دهخدا
کبود پوشیدن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جامه ٔ کبود به بر کردن . || جامه ٔ نیلی به علامت سوکواری بر تن کردن . جامه ٔ عزا پوشیدن : چهل روز سوک پدر داشت شاه بپوشید لشکر کبود و سیاه . فردوسی .گرتو کبود پوشی همچون فلک در این ره پس چون فلک چرا تو دایم به سر ن...
-
کبود خراس
لغتنامه دهخدا
کبود خراس . [ ک َ خ َ ] (اِ مرکب ) آسیای کبودرنگ . || کنایه از آسمان است . کبود حصار. کبود طشت : ای خداوند این کبود خراس بر تو از بنده صد هزار سپاس .ناصرخسرو.
-
کبود دره
لغتنامه دهخدا
کبود دره . [ ک َ دَ رَه ْ ] (اِخ ) از دیه های الجبل بوده است به قم . (تاریخ قم ص 136).
-
کبود دشت
لغتنامه دهخدا
کبود دشت . [ ک َ دَش ْ ] (اِخ ) نام پیشین محل قم بوده است . در تاریخ قم آمده است : «... آب تیمره و انار بدین زمین که امروز قبضه ٔ قم است جمع می شد... و بحوالی و جوانب آن انواع گیاه رسته شد و علفزار گشت چنانکه چراگاه دواب بود و روزگار از کثرت نبات و گ...
-
کبود زره
لغتنامه دهخدا
کبود زره . [ ک َ زِ رِ ] (اِخ ) از طسوج جبل بوده است به قم . (تاریخ قم ص 118).
-
کبود شدن
لغتنامه دهخدا
کبود شدن . [ ک َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) نیلگون شدن . نیلی شدن . ازرق گشتن : تا ز دستم رفت و همزانوی نااهلان نشست شد کبود ازشانه ٔ دست آینه ٔ زانوی من . خاقانی . || سیاه شدن . تیره و تار شدن .کدر گشتن : ز بیراهی کار کرد تو بودکه شد روز بر شاه ایران کبود....
-
کبود کردن
لغتنامه دهخدا
کبود کردن . [ ک َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نیلی کردن . به رنگ کبود درآوردن . ازرق ساختن : هان تا نفریبد این عجوزت چون خود نکند کبود و کوزت .نظامی .
-
کبود گنبد
لغتنامه دهخدا
کبود گنبد. [ ک َ گُم ب َ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکزی بخش کلات شهرستان دره گز. کوهستانی . معتدل . سکنه ، 8229 تن . آب آن از چشمه سار و رودخانه . محصول آن غلات ، برنج و میوه . شغل اهالی ، زراعت ، کسب و تجارت و مالداری و قالیچه بافی است . (فرهنگ جغرافیایی ایر...
-
کبود گنبد
لغتنامه دهخدا
کبود گنبد. [ ک َگُم ب َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان بهنام پازکی بخش ورامین شهرستان تهران . جلگه ای ، معتدل . دارای 209 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ص 174).
-
گل کبود
لغتنامه دهخدا
گل کبود. [ گ ُ ل ِ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نیلوفر آبی . گل ازرق : گل کبود که برتافت آفتاب بر اوز بیم چشم نهان گشت در بن پایاب . خفاف .رجوع به نیلوفر شود.
-
گنبد کبود
لغتنامه دهخدا
گنبد کبود. [ گُم ْ ب َ دِ ک َ ] (اِخ ) برجی است [ در آمل ] داری گنبدی مخروب که سابقاً با کاشیهای آبی مفروش بوده و این نام نیز به همان جهت است . رجوع به سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 63 شود.
-
گنبد کبود
لغتنامه دهخدا
گنبد کبود. [ گُم ْ ب َ دِ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سلگی شهرستان نهاوند که در 2000گزی باختر شهر نهاوند و 4000گزی جنوب خاوری مارسی بان واقع شده است . هوای آن سرد و سکنه اش 500 تن است . آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن حبوبات و لبنیات و شغل اه...