کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کبوده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کبوده
/kabude/
معنی
۱. درختی راست، بلند، و بیبر، مانند سفیدار، اشن، چنار، و امثال آنها.
۲. [قدیمی] اسب خاکستریرنگ.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کبوده
لغتنامه دهخدا
کبوده . [ ] (اِخ ) از دیه های جاست است به ناحیت قم . (از تاریخ قم ص 138).
-
کبوده
لغتنامه دهخدا
کبوده . [ ک َ دَ ] (اِخ ) نام چوپان افراسیاب . (برهان ) (آنندراج )(از فرهنگ جهانگیری ). نام چوپان افراسیاب که بدست بهرام سردار سپاه کیخسرو گرفتار و کشته شد. (از شاهنامه ٔ فردوسی چ بروخیم ج 3 صص 832 - 833) : کبوده بدش نام و شایسته بودبه شایستگی نیز با...
-
کبوده
لغتنامه دهخدا
کبوده . [ ک َ دَ / دِ ] (اِ) رنگی از رنگهای اسب . کبود. || مجازاً، اسب : چرخ است کبوده ای به داغش افشرده بزیر ران دولت . خاقانی .و رجوع به کبود شود. || درختی باشد بزرگ که تنه ٔ آن لطیف و خوش آیند باشد. (برهان ). درختی از جنس سپیدار از تیره ٔ بیدها. (...
-
کبوده
لغتنامه دهخدا
کبوده . [ ک َ دَ / دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زیر کوه ، بخش قاین ، شهرستان بیرجند، جلگه و گرمسیر. دارای 140 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
کبوده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) kabude ۱. درختی راست، بلند، و بیبر، مانند سفیدار، اشن، چنار، و امثال آنها.۲. [قدیمی] اسب خاکستریرنگ.
-
کبوده
فرهنگ فارسی معین
(کَ دِ) (اِ.) درخت بیدمشک .
-
کبوده
لهجه و گویش بختیاری
kabuda نوعى صنوبر به رنگ کبود.
-
جستوجو در متن
-
kibbled
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کبوده
-
کبودار
لغتنامه دهخدا
کبودار. [ ک َ ] (اِ مرکب ) کبوددار. درخت کبوده . رجوع به کبوده شود.
-
سفیدار
لهجه و گویش تهرانی
کبوده، اسپیدار،
-
سپیدار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اسفیدار، اسپیدار، اسپیددار› (زیستشناسی) sepidār درختی راست و بلند که پوست و چوب آن سفید است و در اغلب نقاط ایران میروید و بلندیش تا ۲۰ متر میرسد. چون تنهاش راست و صاف و بلند است در کارهای نجاری و ساختن سقف خانهها و تیر و ستون چوبی به کار ...
-
تبریزی
لغتنامه دهخدا
تبریزی . [ ت َ ] (اِ) درخت تبریزی . درخت سپیدار. (ناظم الاطباء). درختی است از جنس کبوده و بسیار بلند و کم قطر. (فرهنگ نظام ). از جنس سپیدار و در تیره ٔ بیدها. جنسهای سپیدار متعدد است مانند کبوده وتبریزی . (گیاه شناسی گل گلاب ص 272). از اینگونه دو جور...
-
باقله
لغتنامه دهخدا
باقله . [ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان فرامان بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان که در 6 هزارگزی جنوب خاوری کرمانشاه و 2 هزارگزی خاور کبوده واقع است . ناحیه ایست کوهستانی و سردسیر و دارای 200 تن سکنه ، آب آنجا اززه آب رودخانه ٔ محلی تأمین میشود. م...
-
سفیدار
لغتنامه دهخدا
سفیدار. [ س ِ ] (اِ مرکب ) سفیددار. سپیدار. درختی است از تیره ٔ «سالیکاسی » و از جنس «پوپولوس » سه گونه ٔ آن در ایران موجود است .1- سفیدار: آن را در مازندران و گرگان ، سفیدار و اسپیدار در نور، اسپیدار در دیلمان ،و لاهیجان سفیدپلت ، در اطراف تهران کبو...