کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کبودجامه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کبودجامه
/kabudjāme/
معنی
کبودپوش؛ کسی که جامۀ کبود برتن کند؛ ازرقپوش.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کبودجامه
لغتنامه دهخدا
کبودجامه . [ ک َ م َ ] (اِخ ) حمداﷲ مستوفی در نزهة القلوب در ذکر ولایت مازندران آرد: «کبودجامه ولایتی است ، و اکنون چون جرجان خراب است . مجموع ولایت داخل کبود جامه است حاصلش ابریشم و انگور و غله ٔ بسیار می باشد و ولایتی عریض است . (نزهةالقلوب چ اروپا...
-
کبودجامه
لغتنامه دهخدا
کبودجامه . [ ک َ م َ ] (اِخ ) رکن الدین اسپهبداز امرای مازندران بود و در هنگام حمله ٔ مغول و فرار سلطان محمد خوارزمشاه به گیلان و مازندران امرای آنجا همه مقدم او را گرامی داشتند جز همین اسپهبد کبودجامه که با مغولان بر ضد او یار شد و بیاری ایشان برمما...
-
کبودجامه
لغتنامه دهخدا
کبودجامه . [ ک َ م َ ] (اِخ ) شاه کبودجامه ، معاصر تکش خوارزمشاه بوده و شعر نیکو می گفته است ، و شاهد این معنی و این نام بیت اوست که گفته جامه ام را نام از سودای تو گشته کبودورنه نام جامه ٔ من اطلس و دیباستی . (آنندراج ).نصرت الدین ، معاصر سلطان تکش ...
-
کبودجامه
لغتنامه دهخدا
کبودجامه . [ ک َ م َ ] (اِخ ) نام طایفه و ایلی است در حوالی گرگان و استرآباد که تا نزدیکی خوارزم نشست داشته اند. (آنندراج ).
-
کبودجامه
لغتنامه دهخدا
کبودجامه . [ ک َ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) آنکه جامه ٔ کبود پوشد. ازرق پوش . کبود پوش . کبودپیرهن : چرخ کبودجامه بین ریخته اشکها ز رخ تا تو ز جرعه بر زمین جامه ٔ عید گستری . خاقانی .|| مجازاً سوکوار.
-
کبودجامه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] kabudjāme کبودپوش؛ کسی که جامۀ کبود برتن کند؛ ازرقپوش.
-
واژههای مشابه
-
کبودجامه شدن
لغتنامه دهخدا
کبودجامه شدن . [ ک َ م َ / م ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) جامه ٔ به رنگ کبود پوشیدن . || مجازاً، سوکوار شدن . عزادار شدن : گیتی سیاه خانه شداز ظلمت وجودگردون کبودجامه شد از ماتم وفا.خاقانی .
-
نصرةالدین کبودجامه
لغتنامه دهخدا
نصرةالدین کبودجامه . [ ن ُ رَ تُدْ دی ن ِ ک َ م َ ] (اِخ ) امیر عشایر کبودجامه است که در اراضی میان استراباد و خوارزم ساکن بودند، وی به سال 600 هَ . ق . به دست سلطان علاءالدین محمد خوارزمشاه کشته شد. عوفی او را امیری شاعر و شعرشناس توصیف کرده است . ا...
-
اصفهبد کبودجامه
لغتنامه دهخدا
اصفهبد کبودجامه . [ اِ ف َ ب َ / ب ُ دِ ک َ م َ ] (اِخ ) نصرةالدین محمدبن الحسین بن خرمیل یا نصرت ملک . معاصر سلطان محمد خوارزمشاه بود و در حدود 630 هَ . ق . نزد جنتمور رفت که والی خراسان و مازندران بود، قاآن فرمان داد ملکی از سرحد کبودجامه تا تیرون ...
-
چرخ کبودجامه
لغتنامه دهخدا
چرخ کبودجامه . [ چ َ خ ِ ک َ م َ / م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان . کنایه از سپهر نیلگون . چرخ صوفی جامه . چرخ ترساجامه . چرخ کبود. رجوع به چرخ کبود وچرخ ترساجامه و چرخ صوفی جامه و چرخ گندناگون شود.
-
نظام الدین کبودجامه
لغتنامه دهخدا
نظام الدین کبودجامه . [ ن ِ مُدْ دی ن ِ ک َ م َ ] (اِخ ) (امیر...) استرابادی ، از شاعران قرن ششم و از امیران عهد سلطان تکش و حکمران فیروزکوه است ، گویند سلطان تکش کسی را به آوردن سر او فرستاد و او خود به دربار سلطان آمد و با این رباعی آتش غضب سلطان ر...
-
جستوجو در متن
-
کبودپیرهن
لغتنامه دهخدا
کبودپیرهن . [ ک َ هََ ] (ص مرکب ) که پیراهن کبود دارد. نیلی پیراهن . || آنکه به علامت سوکواری پیراهن کبود پوشد. کبودجامه : ماهتان در صفر سیاه شده ست زان چو گردون کبودپیرهنید. خاقانی .رجوع به کبودجامه شود.
-
چرخ آبنوسی
لغتنامه دهخدا
چرخ آبنوسی .[ چ َ خ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) چرخ . فلک اول . چرخ ترساجامه . چرخ آبنوس . چرخ کبود. چرخ کبودجامه . رجوع به چرخ آبنوس و چرخ ترساجامه و چرخ کبودجامه شود.