کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کبوترنمای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کبوترنمای
لغتنامه دهخدا
کبوترنمای . [ ک َ ت َ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (نف مرکب ) که همچون کبوترجلوه کند. که همانند کبوتر به نظر آید : کبک وش آن باز کبوترنمای فاخته رو گشت به فر همای .نظامی .
-
جستوجو در متن
-
فاخته رو
لغتنامه دهخدا
فاخته رو. [ ت َ / ت ِ رَ / رُو] (نف مرکب ) آنچه مانند فاخته راه رود : کبک وش آن باز کبوترنمای فاخته رو گشت به فرّ همای .نظامی .
-
کبک وش
لغتنامه دهخدا
کبک وش . [ ک َ وَ] (ص مرکب ، ق مرکب ) کبک مثال . کبک رفتار : کبک وش آن باز کبوترنمای فاخته رو گشت به فر همای .نظامی .
-
همای
لغتنامه دهخدا
همای . [ هَُ ] (اِ) مرغی است که او را مبارک دارند و چون پیدا شود مردم به تفأل در زیر سایه ٔ او روند. (صحاح الفرس ). مرغی است معروف و مشهور که استخوان خورد. (برهان ). هما : به هامون کشیدند پرده سرای درفشی کجا پیکرش بُد همای . فردوسی .همای سپهری بگستر...
-
فر
لغتنامه دهخدا
فر. [ ف َ / ف َرر ] (اِ) شأن و شوکت و رفعت و شکوه . (برهان ) : سری بی تن و پهن گشته به گرزنه شان رنگ ماند و نه فر و نه برز. ابوشکور بلخی .به فر و هیبت شمشیر تو قرار گرفت زمانه ای که پرآشوب بود پالاپال . دقیقی .ای امیر مهربان این مهرگان خرم گذارفرّ و...