کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کبوترخانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کبوترخانه
معنی
( ~ . نِ یا نَ) (اِمر.) = کبوترخان : اتاقک یا برجی که کبوتر در آن آشیانه سازد.
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
cote, aviary
-
جستوجوی دقیق
-
کبوترخانه
لغتنامه دهخدا
کبوترخانه . [ ک َ ت َ ن َ ] (اِخ ) دهی است میان نیشابور و سرخس در 24 فرسنگی راه مروالرود به شبرقان .رجوع به نزهةالقلوب مقاله سیم چ اروپا ص 175 شود.
-
کبوترخانه
لغتنامه دهخدا
کبوترخانه . [ ک َ ت َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) جایی که برای کبوتران اهلی سازند. کبوترخان . وَردَه . (از یادداشت مؤلف ). آنجا که کبوتران خانه کنند. برج کبوتر. بنایی که به آشیانه ٔ کبوتر اختصاص دارد وآن معمولاً بصورت برجی باشد : و اندر وی کاخی و کبوترخا...
-
کبوترخانه
فرهنگ فارسی معین
( ~ . نِ یا نَ) (اِمر.) = کبوترخان : اتاقک یا برجی که کبوتر در آن آشیانه سازد.
-
کبوترخانه
دیکشنری فارسی به عربی
غرفة علوية
-
جستوجو در متن
-
کبوترخان
لغتنامه دهخدا
کبوترخان . [ ک َ ت َ ] (اِ مرکب ) برج حمام . برج کبوتر. کفترخان . کبوترخانه . باروگونه ای که کنند و در آن لانه های کبوتران سازند. (یادداشت مؤلف ). || در اصطلاح بنّایی سوراخها که در زیر حمام برای نقل حرارت سازند. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به کبوترخانه...
-
ورده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] varde ۱. برجی که کبوتران در آن خانه کرده باشند؛ کبوترخانه.۲. چوبی که کبوتربازان به دست میگیرند و با آن کبوتر میپرانند.
-
محضنة
لغتنامه دهخدا
محضنة. [ م ِ ض َ ن َ ] (ع اِ) کاسه ٔ گلی نزدیک کابک (آشیانه ) که کبوتران در آن آب خورند. (منتهی الارب ). || کبوترخانه . (مهذب الاسماء).
-
غرفة علوية
دیکشنری عربی به فارسی
اطاق کوچک زير شيرواني , وابسته به شهر اتن , اطاق زير شيرواني , اطاق نزديک سقف , کبوترخانه , اسمان , فراز , سقف , بلند کردن , در زير شيرواني قرار دادن , توپ هوايي زدن
-
کفتر
لغتنامه دهخدا
کفتر. [ ک َ ت َ ] (اِ) کبوتر را گویند وبه عربی حمام خوانند. (برهان ). کبتر. (یادداشت مؤلف ). کپتر. کوتر. (انجمن آرا) (آنندراج ) : چو سرما شود سخت لاغر شوندبه آواز مانند کفتر شوند. فردوسی (از انجمن آرا). - کفترباز ؛ کبوترباز. آنکه کبوتر نگه دارد و قس...
-
غورق
لغتنامه دهخدا
غورق . [ غ ُ رُ ] (اِخ ) نام چراگاهی که ملک شمس الدین ساخت . در تاریخ بخارای نرشخی (ص 35) آمده : و پیوسته ٔ شمس آباد چراگاهی ساخت [ ملک شمس الدین ] از جهت ستوران خاصه ، و آن را غورق نام کرد، و آن را دیوارها ساخت بمقدار یک میل ، و اندر وی کاخی و کبوتر...
-
ارزن
لغتنامه دهخدا
ارزن . [ اَ زَ ] (ع اِ) معرب ارژن . چوبی که از وی عصا سازند. (غیاث ). درختی است سخت چوب که از وی عصا سازند. (منتهی الأرب ). نوعی از بادام کوهی که ثمر آن بسیار تلخ باشد و آنرادر دواها بکار برند و چوب آنرا عصا کنند و پوست آنرا بر کمان پیچند. (مؤید ال...
-
صحن
لغتنامه دهخدا
صحن . [ ص َ ] (ع اِ)میان سرای و ساحت آن . قَرعاء. (منتهی الارب ). میان سرای . (مهذب الاسماء). صحن خانه . صحن سرای . باعة الدّار. (منتهی الارب ). ساحت دار. ج ، صُحون : صفه سخت و بلند و پهناور خرد بالا مشرف بر باغ و در پیش حوض بزرگ و صحنی فراخ . (تاریخ...
-
برج
لغتنامه دهخدا
برج . [ ب ُ ] (ع اِ) کوشک . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (کشاف اصطلاحات الفنون ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (زمخشری ) (مهذب الاسماء). قصر. (از اقرب الموارد). کاخ : بیار آن ماه را یک شب درین برج که پنهان د...
-
کبوتر
لغتنامه دهخدا
کبوتر. [ ک َ ت َ ] (اِ) کفتر. کبتر. (ناظم الاطباء). حمام . (دهار) (فهرست مخزن الادویه ). کوتر. کفتر. حمامه . (آنندراج ). نامه بر. (یادداشت مؤلف ). عَفْد. و رقاء. سعدانه . صُلْصُلَة. (منتهی الارب ). و رقاء.(منتهی الارب ). کُوتَر مخفف و کفتر مبدل کبوت...