کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کبری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کبری
معنی
(کُ را) [ ع . ] 1 - بزرگتر. 2 - در اصطلاح منطق مقدمة دوم در یک قضیة منطقی .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کبری
لغتنامه دهخدا
کبری . [ ک َ ] (ص نسبی ) منسوب به کبر، لقب حفص بن عمربن حلیم الکبری . رجوع به انساب سمعانی شود.
-
کبری
لغتنامه دهخدا
کبری . [ ک ُ را ] (اِخ ) (مخفف طامةالکبری ) لقب شیخ نجم الدین ابوالجناب احمدبن عمربن محمدبن عبداﷲ صوفی خیوه ای خوارزمی است و کبرویه یا کبراویه بدو منسوبند. رجوع به شیخ نجم الدین کبری شود.
-
کبری
لغتنامه دهخدا
کبری . [ ک ُ را ] (ع اِ) یکی از دو مقدمه ٔ قیاس اقترانی است . هر قیاس ناچار از دو مقدمه است : مقدمه ٔ اول که آن را صغری می گویند و مقدمه ٔ دوم که کبرایش گویند، مثلا در: جهان متغیر است و هر متغیری حادث است ، جهان حادث است ؛ جمله ٔ هر متغیری حادث است ک...
-
کبری
لغتنامه دهخدا
کبری . [ ک ُ را ] (ع ن تف ) مؤنث اکبر. بزرگتر. (منتهی الارب ). ج ، کُبَر.(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). کُبرَیات . (اقرب الموارد). در فارسی بدون توجه به تذکیر و تأنیث این کلمه صفت استعمال شود. (فرهنگ فارسی معین ) : ترا عطیه ٔ عمری چنانکه هیلاجش کند...
-
کبری
فرهنگ نامها
(تلفظ: kobrā) (عربی) (مؤنث اکبر) ، بزرگ ، کبیر ، بزرگتر ، ← اکبر ؛ (در اعلام) لقب زینب کبری (س) دختر حضرت علی (ع) .
-
کبری
فرهنگ فارسی معین
(کُ را) [ ع . ] 1 - بزرگتر. 2 - در اصطلاح منطق مقدمة دوم در یک قضیة منطقی .
-
واژههای مشابه
-
سفارت کبری
لغتنامه دهخدا
سفارت کبری . [ س َ رَ ک ُ را ] (اِ مرکب ) سفیر کشورهای بزرگ در کشور دیگر.
-
صدیقه ٔ کبری
لغتنامه دهخدا
صدیقه ٔ کبری . [ ص ِ دْ دی ق َ ی ِ ک ُرا ] (اِخ ) لقب فاطمه دختر محمدبن عبداﷲ (ص ) است . رجوع به صدیقه و صدیقه ٔ طاهره و رجوع به فاطمه شود.
-
فاصله ٔ کبری
لغتنامه دهخدا
فاصله ٔ کبری . [ ص ِ ل َ / ل ِ ی ِ ک ُ را ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کلمه ٔ پنج حرفی که چهار حرف اول آن متحرک و پنجمی ساکن باشد. رجوع به فاصله شود.
-
قیامت کبری
لغتنامه دهخدا
قیامت کبری . [ م َ ت ِ ک ُ را ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در برابر قیامت صغری . در قیامت کبری جمیع مخلوقات محشور و مبعوث خواهند شد و هر کس به جزا و پاداش عمل خود خواهد رسید. (آنندراج ).
-
قصبه ٔ کبری
لغتنامه دهخدا
قصبه ٔ کبری . [ ق َ ص َ ب َ / ب ِ ی ِ ک ُ را ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در طرف انسی ساق واقع و آن را جسمی و دو سر است . جسم آن سه سطح و سه کنار دارد که در اسم با سطوح و کنارهای عظم و عضد و قصبه ٔ صغری مشابهند. رجوع به تشریح میرزا علی ص 145 و 149 شود.
-
نجم کبری
لغتنامه دهخدا
نجم کبری . [ ن َ م ِ ک ُ را ] (اِخ ) احمدبن عمر خیوقی ، ملقب به شیخ نجم الدین . رجوع به نجم الدین کبری شود.
-
بی کبری
لغتنامه دهخدا
بی کبری . [ ک ِ ] (حامص مرکب ) (از: بی + کبر + ی ) بی تکبری . تواضع. خضوع و فروتنی . (ناظم الاطباء). رجوع به کبر شود.
-
بدر کبری
لغتنامه دهخدا
بدر کبری . [ ب َ رِ ک ُ را ] (اِخ ) بدرالکبری . غزوه ٔ بدر. رجوع به بدر شود.