کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کبال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کبال
/kabāl/
معنی
ریسمان تابیدهشده از لیف خرما.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کبال
لغتنامه دهخدا
کبال . [ ک َ ] (اِ) بمعنی کباک است و آن ریسمانی باشد که از لیف خرما سازند. (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ). کبار. و رجوع به کبار و کباک شود.
-
کبال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کبار، کباک› [قدیمی] kabāl ریسمان تابیدهشده از لیف خرما.
-
کبال
فرهنگ فارسی معین
(کَ) (اِ.) ریسمانی که از لیف خرما تابیده شده باشد.
-
جستوجو در متن
-
کباک
لغتنامه دهخدا
کباک . [ ک َ ] (اِ) ریسمان و طنابی را گویند که از لیف خرما تابند. (آنندراج ). مصحف کبال (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
-
کبار
لغتنامه دهخدا
کبار. [ ک َ ] (اِ) شخصی را گویند که چوب و علف و هیزم و امثال آن از صحرا به جهت فروختن می آورد. (برهان ). || ریسمانی که از لیف خرما بافند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). کبال . رجوع به کبال شود. || در هندی با راء هندی بمعنی چوب مستعمل است . (حاشیه ٔ برهان چ...
-
سفج
لغتنامه دهخدا
سفج .[ س َ ] (اِ) خربزه ٔ خام نارس که آنرا کبال و کالک گویند. (آنندراج ) (از انجمن آرای ناصری ) : نقل ما خوشه ٔ انگور بود ساغر سفج بلبل و صلصل رامشگر بر دست عصیر. بوالمثل بخاری .ما و سر کوی ناوک و سفج و عصیراکنون که درآمد ای نگارین مه تیر. بخاری .سرب...