کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کبابه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کبابه
/kabābe/
معنی
درختچهای از خانوادۀ فلفل، با میوهای قهوهایرنگ و طعمی تند و تلخ که میوۀ نارس آن مصرف خوراکی و دارویی دارد؛ حبالعروس؛ فلفل دمدار؛ فلفل دنبالهدار؛ کبابۀ دهنشکافته؛ فاغره.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کبابه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) kabābe درختچهای از خانوادۀ فلفل، با میوهای قهوهایرنگ و طعمی تند و تلخ که میوۀ نارس آن مصرف خوراکی و دارویی دارد؛ حبالعروس؛ فلفل دمدار؛ فلفل دنبالهدار؛ کبابۀ دهنشکافته؛ فاغره.
-
واژههای مشابه
-
کبابة
لغتنامه دهخدا
کبابة. [ ک َ ب َ ] (ع اِ) دارویی است که از چین خیزد و مشهور به کبابه ٔ چینی است . (منتهی الارب ). دارویی چینی است . (اقرب الموارد). دارویی است که آن را حب العروس خوانند و چینی آن بهتر است و آنرا از جزیره ٔ شلاهطه آورند، گرم و خشک است . (برهان ) (آنند...
-
جستوجو در متن
-
کباب چینی
لغتنامه دهخدا
کباب چینی . [ ک َ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کبابه . (ناظم الاطباء). رجوع به کبابة شود.
-
کباب
واژگان مترادف و متضاد
۱. برشته، بریان ۲. فلفل، کبابه
-
قاقسنون
لغتنامه دهخدا
قاقسنون . [ ] (معرب ، اِ) کبابه . (فهرست مخزن الادویه ).
-
قارسیسا
لغتنامه دهخدا
قارسیسا. [ ] (معرب ، اِ) قارسیسیون . کبابه است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
حب العروس
لغتنامه دهخدا
حب العروس . [ ح َب ْ بُل ْ ع َ ] (ع اِ مرکب ) کبابة. و گویند تخم نیلوفر است . (داود ضریر انطاکی ). کبابه ٔ عربی . و نیز رجوع به قانون بوعلی چ تهران ج 1 ص 214 شود.
-
ناک کیسر
لغتنامه دهخدا
ناک کیسر. [ ] (هندی ، اِ) اسم هندی کبابه است .(تحفه ٔ حکیم مؤمن ). ناکیسر. رجوع به ناکیسر شود.
-
پلپلمویه
لغتنامه دهخدا
پلپلمویه . [ پ ِ پ ِ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) بیخ درخت کبابه . فلفلمویه . و آن چون دارو بکار رود.
-
فاخرة
لغتنامه دهخدا
فاخرة. [ خ ِ رَ ](ع ص ) مؤنث فاخر. گرانمایه و نیکو از هر چیز، و مراد از مال فاخر جواهرات باشد. (برهان ). || (اِ) دانه ای است که آن را به شیرازی کبابه شکافته گویند. مصلح معده و جگر سرد باشد. (برهان ). اکنون بین کبابه و شکافته فرق گذارند. کبابه گیاهی ...
-
فاغره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: فاغرَة] ‹فاخره، فارغه› [قدیمی] fāqere دانهای به اندازۀ نخود که تا نیمۀ آن شکافته و در میان آن دانۀ ریز سیاه و خوشبو قرار دارد. بیشتر در هند و سودان بهدست میآید و در طب به کار میرود. کبابۀ دهنشکافته.
-
جزیره ٔ جابه و سلاهط
لغتنامه دهخدا
جزیره ٔ جابه و سلاهط. [ ج َ رَ ی ِ ؟ ](اِخ ) این جزیره در دریای اعظم قرار گرفته و از او عنبر بسیار افتد و کبابه و صندل و قرنفل . (از حدود العالم چ دانشگاه ص 19).
-
فلفلمویه
لغتنامه دهخدا
فلفلمویه . [ ف ِ ف ِ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) درختچه ای است از تیره ٔ کبابه ها که شباهت کاملی به گیاه تملول دارد، و برخی آن را یکی از گونه های تملول به شمار می آورند. گیاهی است بالارونده که به درختان مجاور خود متکی می شود. گلهایش به شکل سنبله های چسبید...