کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کب
/kob/
معنی
۱. دهان.
۲. درون دهان.
۳. لپ.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کب
لغتنامه دهخدا
کب . [ ک َ ] (اِ) کپ . اندرون رخ یعنی گردبرگرد دهان از جانب درون . (آنندراج ). غُنب درتداول مردم قزوین . قب . (برهان ذیل کب ) : روان گشته دایم دو چیز از چهارش ز دو چشم کوری ، ز دو کبش لالی .عارضی (لغت فرس چ دبیرسیاقی ص 11 و چ مرحوم اقبال ص 28 ذیل کپ ...
-
کب
لغتنامه دهخدا
کب . [ ک َب ب ] (ع مص ) بر روی درافکندن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد): کب اﷲ عدوه ؛ بر روی افگناد خدای دشمن او را. (ناظم الاطباء). || برگردانیدن . || گران شدن . || آتش افروختن . || گروهه گردانیدن رشته را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || دست...
-
کب
لغتنامه دهخدا
کب . [ ک ُب ب ] (ع اِ) گیاه تلخ و شورمزه . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
کب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کپ، آکب، آکپ› (زیستشناسی) [قدیمی] kob ۱. دهان.۲. درون دهان.۳. لپ.
-
کب
فرهنگ فارسی معین
(کُ) (اِ.) دهان ، درون دهان .
-
واژههای مشابه
-
خین کب
لغتنامه دهخدا
خین کب . [ ک ُ ] (علامت اختصاری ) در منطق رمز است برای : «اختلاف مقدمتین و کلیت کبری » در انتاج شکل دوم قیاسات . (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
قاط و قوط
لغتنامه دهخدا
قاط و قوط. [ طُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) غوغا. کب کب . (از فرهنگ رازی ). قارت و قورت .
-
مال احمدی
لغتنامه دهخدا
مال احمدی . [ اَ م َ ] (اِخ ) طایفه ای از ایل قشقایی و مر کب از 30 خانوار است . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 82).
-
گاهوکب
لغتنامه دهخدا
گاهوکب . [ ک َ ] (اِ) مؤلف آنندراج آرد: گاهو و گاهوکب به پارسی قدیم تخته و تابوت را گفتندی ... ولی درترکیب گاهو کب شبهتی است . فردوسی گفته : به گاهوکب زر و در مهد عاج سوی پارس رفت آن خداوند تاج .همانا تصحیف «کت » است که «کب » خوانده اند. کت چهارپایه...
-
مغکب
لغتنامه دهخدا
مغکب . [م ُ ک ُ ] (اِ) در منطق رمز است از «موجبه ٔ صغری و کلیت کبری ». (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : مغکب اول خین کب ثانی و مغکاین سوم در چهارم مین کغ یا خین کاین شرط دان .رجوع به حاشیه ٔ ملا عبداﷲ شود.
-
عضاه
لغتنامه دهخدا
عضاه . [ ع ِ ] (ع اِ) هر درخت عظیم خاردار است ، و آن بر دو قسم است خالص و غیرخالص ، و درخت ام غیلان را نیز نامند. (مخزن الادویة). اسم جنس اشجار کوچک خاردار است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). اسمی است که واقع شده است بر هر درختی که از درختهای خارناک باشد مان...
-
کاهو
لغتنامه دهخدا
کاهو. (اِ) کوک . طبری کهوک ،مازندرانی کنونی کهو و کاهیر گیلکی کهو و آن یکی از انواع تیره ٔ کاسنی است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). نام تره ای است که خورند و به عربی خس گویند. (برهان ). و آن را کوک نیز گویند و بسیار خوردن آن خواب آورد. (آنندراج ). || ...
-
کعب دار
لغتنامه دهخدا
کعب دار. [ ک َ ] (نف مرکب ) دارای کعب و کعب در ظرفها حلقه مانندی است متصل به تحت ظرف و غیر از پایه ٔ آن است و بدان ظرف راست بر زمین قرار گیرد و عوام کب دار گویند. (یادداشت مؤلف ).- باطیه ٔ کعب دار یا فنجان کعب دار یا کاسه ٔ کعب دار ؛ باطیه یا فنجان ...