کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کایت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کایت
معنی
(یْ) [ انگ . ] (اِ.) وسیله ای برای پرواز انفرادی به وسیلة بادبان یا بال هایی بسیار بزرگ .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
kite
-
جستوجوی دقیق
-
کایت
فرهنگ فارسی معین
(یْ) [ انگ . ] (اِ.) وسیله ای برای پرواز انفرادی به وسیلة بادبان یا بال هایی بسیار بزرگ .
-
واژههای مشابه
-
کایت برد
واژهنامه آزاد
وسیله ای ورزشی که با استفاده از انرژی باد روی آب حرکت می کند. اجزای تشکیل دهنده:بالی شبیه پاراگلایدر_ تختۀ موج سواری_ طناب های بلند.
-
واژههای همآوا
-
کعیت
لغتنامه دهخدا
کعیت . [ ک ُ ع َ ] (ع اِ) هزاردستان . بلبل . عندلیب . هزار. (بحر الجواهر) (دهار) (از منتهی الارب ). ج ، کِعتان .
-
جستوجو در متن
-
box kite
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کایت جعبه
-
hell-kite
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جهنم کایت
-
kite
واژهنامه آزاد
کایت بابادک
-
black kite
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کایت سیاه و سفید، خاد
-
حجت گویا
لغتنامه دهخدا
حجت گویا. [ ح ُج ْ ج َت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دلیل روشن : نافه گفتش یافه کم گو کآیت معنی مراست اینک اینک حجت گویا دم بویای من .خاقانی (از آنندراج ).
-
جهل
لغتنامه دهخدا
جهل . [ ج َ ] (ع مص ) نادان شدن . (تاج المصادربیهقی ). نادان بودن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ضد علم . (اقرب الموارد). نادانستن . (آنندراج ). || نادان نمودن خود را. (منتهی الارب ). تسافُه . (اقرب الموارد از اساس اللغة). نادانی کردن . (دهار). || ...
-
بارک ا
لغتنامه دهخدا
بارک ا. [ رَ کَل ْلاه ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) به محل تحسین و تعجب مستعمل است . (آنندراج ) (دِمزن ). خدا مبارک کرد یا کند. لفظ مذکور بیشتر در تعجب و تحسین استعمال می شود. (فرهنگ نظام ). کلمه ٔ تحسین مأخوذ از تازی یعنی برکت دهد تو را خدای . (ناظم ...
-
ختم
لغتنامه دهخدا
ختم . [ خ َ ] (ع اِ) انگوین . (از مهذب الاسماء). انگبین . || دهانه های انگبین . (از منتهی الارب )(متن اللغة) (معجم الوسیط). || مُهر. ج ، ختوم . (از یادداشت مؤلف ). || رَین . (از یادداشتهای مؤلف ). || طبع. (از یادداشتهای مؤلف ). || پایان گفتار و کل...
-
راوی
لغتنامه دهخدا
راوی . (ع ص ، اِ) نگهبان اسبان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || آب دهنده ٔ حیوانات . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی متعلق بکتابخانه ٔ مؤلف ). آب آورنده . ج ، روات . راوون : روی علی اهله یا روی لهم ؛ یعنی برای آنان آب آورد. (از اقرب الموارد). || نقل ...