کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کاپیتان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کاپیتان
/kāpitān/
معنی
۱. خلبان.
۲. ناخدای کشتی.
۳. بازیکنی که در حین بازی هدایتگر و سخنگوی تیم است.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. ناخدا، ناوبان
۲. ارشد، رهبر
۳. فرمانده
دیکشنری
master, skipper
-
جستوجوی دقیق
-
کاپیتان
واژگان مترادف و متضاد
۱. ناخدا، ناوبان ۲. ارشد، رهبر ۳. فرمانده
-
کاپیتان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: capitaine] kāpitān ۱. خلبان.۲. ناخدای کشتی.۳. بازیکنی که در حین بازی هدایتگر و سخنگوی تیم است.
-
کاپیتان
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) 1 - سروان ، فرمانده . 2 - خلبان . 3 - ناخدا. 4 - رهبر یک تیم ورزشی ، سر ی ا ر (فره ).
-
کاپیتان
لغتنامه دهخدا
کاپیتان . (اِخ ) قهرمان کمدی ایتالیائی از قبیل دلقکان و مسخرگان .
-
کاپیتان
لغتنامه دهخدا
کاپیتان . (فرانسوی ، اِ) کاپیتن . رجوع بکاپیتن ش-ود.
-
کاپیتان
واژهنامه آزاد
سَریار.
-
واژههای مشابه
-
سکوبی درعرشه کشتی که مورد استفاده کاپیتان وافسران قرار میگیرد
دیکشنری فارسی به عربی
جسر
-
جستوجو در متن
-
captained
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کاپیتان
-
cupidone
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کاپیتان
-
saa
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کاپیتان
-
cupman
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کاپیتان
-
cupmate
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کاپیتان
-
Captain Bligh
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کاپیتان بلی