کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کاویانی درفش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کاویانی درفش
معنی
(دَ رَ) (اِ.) درفش منسوب به کاوة آهنگر.
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کاویانی درفش
لغتنامه دهخدا
کاویانی درفش . [ دَ رَ ] (اِخ ). این درفش همیشه مایه ٔ فتح و ظفر برای شاه ایران بوده ... درروزگار خلافت عمربن خطاب ابوعبیده ٔ ثقفی سردار عرب در محاربات ایران و عرب کشته شد. سلمان فارسی تأثیر رایت کاویانی دانسته داشت . حقیقت امر را اظهار کرد واستعانت...
-
کاویانی درفش
فرهنگ فارسی معین
(دَ رَ) (اِ.) درفش منسوب به کاوة آهنگر.
-
جستوجو در متن
-
درفش
لغتنامه دهخدا
درفش . [ دِ رَ ] (اِ) فوطه ای که در روز جنگ بر بالای دستار و خود پیچند، که به ترکی دولغه گویند. (از برهان ). درفش در اصل پارچه ای بوده از قماش سه گوشه که به زر منقش کرده بر سر علم و کلاه خود می بسته اند و به ترکی بیرق گویند و آن پارچه همیشه از باد در...
-
گاویان درفش
لغتنامه دهخدا
گاویان درفش . [ دِ رَ ] (اِخ ) علم منسوب به کاوه است . رجوع به کاویانی درفش و درفش کاویان شود.
-
کاوانی
لغتنامه دهخدا
کاوانی . (ص نسبی ) مخفف کاویانی . (از برهان ).- کاوانی درفش . رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
زرینه کفش
لغتنامه دهخدا
زرینه کفش . [ زَرْ ری ن َ / ن ِ ک َ ] (اِ مرکب ) نوعی از کفش زرنگار. (ناظم الاطباء) : ز بس گونه گونه سنان و درفش سپرهای زرین و زرینه کفش . فردوسی .بیاور سپاه و درفش مراهمان تخت و زرینه کفش مرا. فردوسی .بزربافته جامه های بنفش به پای اندرون کرده زرینه ...
-
کاوانی درفش
لغتنامه دهخدا
کاوانی درفش . [ دِ رَ ] (اِخ ) مخفف کاویانی درفش است . درفش کاویانی . علم فریدون . منسوب بکاوه ٔ آهنگر و آن چرمی بوده از پوست پلنگ یا پوست ببر که کاوه در وقت کارکردن برمیان می بست و در هر جنگ که همراه بود فتح حاصل میشد. گویند: حکیمی در صفاهان صد در ص...
-
درفش کاویان
لغتنامه دهخدا
درفش کاویان . [ دِ رَ ش ِ ] (اِخ ) درفش کابیان . درفش کافیان . درفش کاوان . درفش گاوان . اختر کاویانی . علم فریدون . (برهان ). درفش معروف ایران از عهد قدیم تا پایان ساسانیان که به گفته ٔ مورخین هزار هزار (یک میلیون ) سکه ٔ طلا ارزش داشته است و در جنگ...
-
کاویان
لغتنامه دهخدا
کاویان . (ص نسبی ) منسوب به کاوه .کاویانی ، چون : اختر کاویان ، چتر کاویان ، درفش کاویان ، رایت کاویان . (از یادداشتهای مؤلف ) : با درفش کاویان و طاقدیس زر مشت افشار و شاهانه کمر. رودکی .بدو نیمه کرد اختر کاویان یکی نیمه بگرفت و رفت از میان . فردوسی...
-
بنفش
لغتنامه دهخدا
بنفش . [ ب َ ن َ ] (ص ، اِ) کبودرنگ و نیلگون . (غیاث ). بنفشه رنگ . (آنندراج ). رنگ کبود مانند رنگ گل بنفشه . (ناظم الاطباء). کبود. (شرفنامه ٔ منیری ). رنگی است فرعی که از ترکیب دو رنگ اصلی قرمز و آبی بدست آید. (فرهنگ فارسی معین ). رنگی چون رنگ پوست ...
-
پوست پاره
لغتنامه دهخدا
پوست پاره . [ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) قطعه ای از پوست . پاره ٔ پوست . پاره ٔ چرم : آن پوست پاره ها که در خانه ٔ کژدم می بینید اثر آن است . (گلستان ). ذوابة؛ پوست پاره ٔ آویزان بر مؤخر پالان . شطیبة؛ پوست پاره ٔ دراز. غضبة؛ پوست پاره ٔ میان هر دو شاخ گا...
-
اختر کاویان
لغتنامه دهخدا
اختر کاویان . [ اَ ت َ رِ ] (اِخ ) درفش کاویانی . رایت منسوب به کاوه . صاحب برهان گوید: اختر کاوان ، نام علم افریدون باشد و آن از کاوه ٔ آهنگر بود و پادشاهان عجم بعد از شکست ضحاک آنرا بر خود شگون گرفته بودند و آن چرمی بود که کاوه ٔ آهنگر بوقت کار کرد...
-
آنی
لغتنامه دهخدا
آنی . (پسوند) َانی . حرف نسبت است چون یاء: خسروانی . کیانی . کاویانی . پهلوانی ، بجای خسروی و کیی و کاوَیی و پهلوی : ببخشای بر پهلوانی ّ من بدین بازوی خسروانی ّ من . فردوسی .برافراشته کاویانی درفش همایون همان خسروانی درفش . فردوسی .یکی پهلوانی نهادند...
-
لشکرپناه
لغتنامه دهخدا
لشکرپناه . [ ل َ ک َ پ َ ] (ص مرکب ) ملجاء سپاه : شماساس کین توز لشکرپناه که قارن بکشتش به آوردگاه . فردوسی .گزین کیانی و پشت سپاه نگهدار ایران و لشکرپناه . فردوسی .پدر جستی ای گرد لشکرپناه بجای پدر گورت آمد براه . فردوسی .سبک شیردل گرد لشکرپناه نگون...