کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کاووس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کاووس
لغتنامه دهخدا
کاووس . (اِ) شعله و شرر. (برهان ). || تندی . (برهان ). رجوع به کاوس شود. || (ص ) پاک و لطیف . (برهان ). پاک ونظیف . (فرهنگ دساتیر). || اصیل و نجیب و مستولی . (برهان ). به این معانی از دساتیر است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به فرهنگ دساتیر ص 259 ش...
-
کاووس
لغتنامه دهخدا
کاووس . (اِخ )کاوس . پهلوی کایوس ، اوستایی کواوسان است که جزء اول آن همان لقب «کی » و جزء دوم آن معلوم نیست . بارتلمه حدس میزند از ریشه ٔ اوسا باشد بمعنی دارای منبع فراوان . وی در روایات ایرانی پسر ایپی ونگو و نوه ٔ کیقباد دانسته شده . نام کاوس بصورت...
-
کاووس
فرهنگ نامها
(تلفظ: kāvus) (= کیکاووس) ، ← کیکاووس .
-
واژههای مشابه
-
کاووس دیلمی
لغتنامه دهخدا
کاووس دیلمی . [ س ِ دَ / دِ ل َ ] (اِخ ) عنصرالمعالی کیکاوس بن اسکندر. رجوع به کیکاوس بن اسکندر شود.
-
گنج کاووس
فرهنگ فارسی معین
( ~ِ) (اِمر.) نام لحن هفدهم از سی لحن باربد.
-
حقه ٔ کاووس
لغتنامه دهخدا
حقه ٔ کاووس . [ ح ُق ْ ق َ / ق ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام لحنی و نوایی . (شرفنامه ٔ منیری ). رجوع به حقه ٔ کالوس شود.
-
کاووس وافراسیاب
فرهنگ گنجواژه
شاهان قدیم
-
جستوجو در متن
-
کاوس کی
لغتنامه دهخدا
کاوس کی . [ و و ک َ ] (اِخ ) کاوس . کاووس . کیکاوس . رجوع به کاوس و کاووس شود.
-
pes cavus
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سوزان کاووس
-
قابوس
فرهنگ نامها
(تلفظ: qābus) (معرب کاووس) ، ← کاووس ؛ (در اعلام) قابوس ابن وشمگیر بن زیار ملقب به شمسالمعالی از پادشاهان آل زیار. (قرن پنجم هـ .ق).
-
زوبین
فرهنگ نامها
(تلفظ: zubin) (در قدیم) نوعی نیزهی کوچک با سر دو شاخه و نوک تیز ؛ (در اعلام) نام پسر پیران و نام پسر کاووس .
-
کیآرمین
فرهنگ نامها
(تلفظ: ke(a)y ārmin) (= آرمین) ، ← آرمین ؛ (در اعلام) یکی از برادران کاووس و پسر کی ؛ نام چهارمین پسر کیقباد.
-
بیشداد
لغتنامه دهخدا
بیشداد. (ص مرکب ) که در داد و عدل سابق است : ز کاووس و کیخسرو و کیقبادتویی بیشدادی به از پیشداد. نظامی .رجوع به پیشداد شود.