کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کاوشخواه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
analysand
کاوشخواه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] فردی که تحت درمان روانکاوی است
-
واژههای مشابه
-
کاوش
لغتنامه دهخدا
کاوش . [ وِ ] (اِمص ) کاویدن . حفر. کندگی . نقب . || تفتیش وتجسس و تفحص . || غور و تفکر و تأمل . (ناظم الاطباء). || نفوذ. تأثیر : پرستیدن داور افزون کنیدز دل کاوش دیو بیرون کنید. فردوسی .|| (اصطلاح باستانشناسی ) حفاری در خرابه های بناهای تاریخی و م...
-
کاوش
فرهنگ نامها
(تلفظ: kāvo(e)š) (اسم مصدر از کاویدن) ، جستجو ، بررسی و تحقیق ؛ (در قدیم) (به مجاز) ستیزه ، رخنه و نفوذ .
-
کاوش
واژگان مترادف و متضاد
بررسی، تتبع، تجسس، تحقیق، تدقیق، تفتیش، تفحص، جستجو، کندوکاو، وارسی
-
excavation 2
کاوش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] کشف و بازیابی روشمند و علمی بقایای فرهنگی و مادی ازطریق دادههای حاصل از فعالیتهای گذشتۀ انسان
-
کاوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) kāve(o)š ۱. جستجو؛ تفحص.۲. کندن زمین.۳. [قدیمی، مجاز] رخنه؛ نفوذ: ◻︎ پرستیدن داور افزون کند / ز دل کاوش دیو بیرون کند (فردوسی: ۷/۱۸۱).
-
کاوش
فرهنگ فارسی معین
(وُ) (اِمص .) جستجو، تفحص .
-
کاوش
دیکشنری فارسی به عربی
بحث , تحليل , تنقيب , حفر
-
كاوش
دیکشنری فارسی به عربی
استطلاع
-
خواه
واژگان مترادف و متضاد
چه، ولو، یا
-
خواه
فرهنگ فارسی معین
(خا) 1 - (ریش .) امر و ریشة «خواستن » 2 - (ص فا.) در برخی ترکیبات به معنی «خواهنده » آید: خیرخواه ، هواخواه . 3 - (ص مف .) در بعضی کلمات به معنی «خواسته » آید: دلخواه .
-
خواه
لغتنامه دهخدا
خواه . [ خوا / خا ] (اِ) آرزو. مراد. میل . || عرض . درخواست . استدعاء. || یا. (ناظم الاطباء). چه . اعم از آنکه . (یادداشت بخط مؤلف ). چون : خواه شب و خواه روز، خواه رومی خواه زنگی ، خواه مرد خواه زن : خواه اسب وفا زین کن و زی مهر رهی تازخوه تیغ جفا ...
-
خواه
لغتنامه دهخدا
خواه . [ خوا / خا ] (نف مرخم ) خواهنده . طالب . آرزومند. (ناظم الاطباء). این کلمه اغلب بصورت ترکیب بکار میرود چون ترکیبات زیر:آبروخواه . آزادی خواه . آشتی خواه . آرزوخواه . انصاف خواه . باج خواه . بارخواه . باژخواه . بدخواه . تاج خواه . ترقی خواه . ت...
-
خواه
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ خواستن) xāh ۱. = خواستن۲. خواهنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آزادیخواه، بدخواه، خودخواه، دادخواه.