کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کاوش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کاوش
/kāve(o)š/
معنی
۱. جستجو؛ تفحص.
۲. کندن زمین.
۳. [قدیمی، مجاز] رخنه؛ نفوذ: ◻︎ پرستیدن داور افزون کند / ز دل کاوش دیو بیرون کند (فردوسی: ۷/۱۸۱).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بررسی، تتبع، تجسس، تحقیق، تدقیق، تفتیش، تفحص، جستجو، کندوکاو، وارسی
فعل
بن گذشته: کاوش کرد
بن حال: کاوش کن
دیکشنری
dig, excavation, probe, research, rummage
-
جستوجوی دقیق
-
کاوش
لغتنامه دهخدا
کاوش . [ وِ ] (اِمص ) کاویدن . حفر. کندگی . نقب . || تفتیش وتجسس و تفحص . || غور و تفکر و تأمل . (ناظم الاطباء). || نفوذ. تأثیر : پرستیدن داور افزون کنیدز دل کاوش دیو بیرون کنید. فردوسی .|| (اصطلاح باستانشناسی ) حفاری در خرابه های بناهای تاریخی و م...
-
کاوش
فرهنگ نامها
(تلفظ: kāvo(e)š) (اسم مصدر از کاویدن) ، جستجو ، بررسی و تحقیق ؛ (در قدیم) (به مجاز) ستیزه ، رخنه و نفوذ .
-
کاوش
واژگان مترادف و متضاد
بررسی، تتبع، تجسس، تحقیق، تدقیق، تفتیش، تفحص، جستجو، کندوکاو، وارسی
-
excavation 2
کاوش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] کشف و بازیابی روشمند و علمی بقایای فرهنگی و مادی ازطریق دادههای حاصل از فعالیتهای گذشتۀ انسان
-
کاوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) kāve(o)š ۱. جستجو؛ تفحص.۲. کندن زمین.۳. [قدیمی، مجاز] رخنه؛ نفوذ: ◻︎ پرستیدن داور افزون کند / ز دل کاوش دیو بیرون کند (فردوسی: ۷/۱۸۱).
-
کاوش
فرهنگ فارسی معین
(وُ) (اِمص .) جستجو، تفحص .
-
کاوش
دیکشنری فارسی به عربی
بحث , تحليل , تنقيب , حفر
-
واژههای مشابه
-
كاوش
دیکشنری فارسی به عربی
استطلاع
-
excavation unit
واحد کاوش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] نقطهای که برای اولینبار غالباً بهصورت تاشه یا یک مربع یا شبکه با اندازۀ استاندارد یا شاخصهای مثل یک کف اتاق کاوش میشود
-
horizental area excavation, clearing excavation, horizental explosure
کاوش افقی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] کاوشی که هدف آن شناخت ساختار افقی یک محوطۀ باستانی و الگوی پراکندگی یافتههای آن است
-
electromagnetic prospecting
کاوش الکترومغناطیسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] ← برداشت الکترومغناطیسی
-
quadrant excavation
کاوش چهاربخشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] روشی برای کاوش محوطههای مدور، مانند گورتپهها، بر پایۀ تقسیم محوطه به چهار بخش برابر و کاوش یکدرمیان آنها متـ . روش چهاربخشی quadrant method
-
analysand
کاوشخواه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] فردی که تحت درمان روانکاوی است
-
کاوش درتراشه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] ← کاوش درونتراشهای