کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کاو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کاو
/kāv/
معنی
۱. =کاویدن
۲. کاونده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): کنجکاو، روانکاو.
۳. (صفت) (فیزیک) =مقعر
〈 کاوکاو: [قدیمی] کاوش؛ جستجو؛ تفحص؛ تجسس: ◻︎ تنگ شد عالم بر او از بهر گاو / شورشور اندر فکند و کاوکاو (رودکی: ۵۳۸).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
مقعر ≠ محدب
فعل
بن گذشته: کاوید
بن حال: کاو
دیکشنری
concave, hollow, sunken
-
جستوجوی دقیق
-
کاو
لغتنامه دهخدا
کاو. (اِمص ) کاویدن . (ناظم الاطباء) (برهان ). رجوع به کاویدن شود. || (ص ) دلیرو شجاع . || خوش قد و قامت . (ناظم الاطباء)(برهان ). || (نف ) کاونده . (برهان ). تفتیش کننده و همیشه مرکب با اسم استعمال میشود. (ناظم الاطباء). در مرکبات بصورت مزید مؤخر ا...
-
کاو
واژگان مترادف و متضاد
مقعر ≠ محدب
-
کاو
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ کاویدن) kāv ۱. =کاویدن۲. کاونده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): کنجکاو، روانکاو.۳. (صفت) (فیزیک) =مقعر〈 کاوکاو: [قدیمی] کاوش؛ جستجو؛ تفحص؛ تجسس: ◻︎ تنگ شد عالم بر او از بهر گاو / شورشور اندر فکند و کاوکاو (رودکی: ۵۳۸).
-
کاو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: cave] kāv مقدار پولی که هریک از بازیکنان در هر دور از قمار میگذارند.
-
کاو
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) (بازی پوکر) مقدار معینی پول که در هر دورة بازی توسط بازیکنان اعلام می شود. در پوکر برد و باخت طرفین در حدود کاو است .
-
کاو
دیکشنری فارسی به عربی
کهف
-
کاو
واژهنامه آزاد
گوسفند
-
واژههای مشابه
-
گوش کاو
لغتنامه دهخدا
گوش کاو. (اِ مرکب ) گوش پاک کن . (یادداشت مؤلف ). آلت کاویدن گوش . || (نف مرکب ) که گوش کاود. آنکه گوش کاود.
-
کاو سفید
لغتنامه دهخدا
کاو سفید. [ س َ / س ِ ] (اِخ ) قریه ای است در دو فرسنگی بیشتر شمال بندر ریک . (فارسنامه ٔ ناصری ). صحیح آن گاو سفید است (بکاف پارسی ). رجوع به گاو سفید ونیز رجوع به جلد هفتم فرهنگ جغرافیایی ایران شود.
-
کاو کلور
لغتنامه دهخدا
کاو کلور. [ ک َ ] (اِ) آلت تناسل را گویندو به عربی قضیب خوانند. (برهان ). خرزه بود. (اسدی ).شاید کاوکلوک باشد مرکب از کاو بمعنی کاونده + کلوک بمعنی امرد. (از حاشیه ٔ برهان چ معین ) : ورتو دو دانگ نداری که دهی رو مدارا کن با کاوکلور.طیان .
-
آن کاو
فرهنگ فارسی عمید
(ضمیر + حرف + ضمیر) [مخففِ آنکه او] ‹آنکو› 'ānku آنکس که او.
-
هان کاو
لغتنامه دهخدا
هان کاو. (اِخ ) از شهرهای مرکزی چین و بزرگترین شهر تجارتی آن کشور که در ساحل چپ رود یانگ تسه و محل تلاقی آن با رود هان کیانگ واقع شده و مرکز ایالت هوپِه (هوبِه ) میباشد و بوسیله ٔ یکی از دو رود مذکور از شهر هان یانگ و بواسطه ٔ دیگری از شهر هوچانگ مفر...
-
concave mirror
آینۀ کاو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] آینهای که سطح بازتابندۀ آن گود است
-
concave grating
توری کاو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] نوعی توری بازتابی که شیارهای باریک و نزدیکبههم آن بر روی سطح آینۀ کاو ایجاد شده است