کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کاه ربای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
توده یونجه یا کاه
دیکشنری فارسی به عربی
قص
-
کاه و پوشال
فرهنگ گنجواژه
ساقه گندم.
-
کاه و جو
فرهنگ گنجواژه
خوراک چارپایان.
-
کاه و کُلشَن
فرهنگ گنجواژه
ساقه گندم، ته مانده درو.
-
کاه و کهرُبا
فرهنگ گنجواژه
جاذب و مجذوب.
-
کاه و یونجه
فرهنگ گنجواژه
علیق.کاه و یونجه اش زیاد شده است=نافرمان شده.
-
کاه کهنه (باد دادن)
لهجه و گویش تهرانی
اختلافات قدیمی
-
کاه دود،()کردن
لهجه و گویش تهرانی
مراسم نفرین درویشان
-
کاه پارینه به باد دادن
لغتنامه دهخدا
کاه پارینه به باد دادن . [ هَِ ن َ / ن ِ ب ِ دَ ] (مص مرکب ) کنایت است از لاف زدن و حکایت و سخنان گذشته گفتن و بر گذشته فخر کردن و نازیدن باشدو آن را کاه کهنه بباد دادن هم میگویند. (برهان ).
-
پرکردن پوست حیوانات با کاه وغیره
دیکشنری فارسی به عربی
تحنيط
-
انبار کاه و جو و کنف وغیره
دیکشنری فارسی به عربی
حضيرة
-
جستوجو در متن
-
ربای
لغتنامه دهخدا
ربای . [ رُ ] (نف مرخم ) ربا. مخفف رباینده ، و بیشتر بصورت مزید مؤخر کلمه ٔ مرکب آید.- آهن ربای ؛ رباینده ٔ آهن . رجوع به آهن ربا شود.- بوسه ربای ؛ رباینده و گیرنده ٔ بوسه . رجوع به بوسه ربای شود.- جان ربای ؛ رباینده ٔ جان . بَرنده ٔجان . غارت کن...
-
کهربا
لغتنامه دهخدا
کهربا.[ ک َ رَ ] (معرب ، اِ) کهرباء. صمغ درختی است که چون مالیده شود کاه را جذب کند، و در این خاصیت با سندروس مشترک است . معرب کاه ربای فارسی است یعنی جاذب کاه ، و پاره ای آن را کهرباة یا کهرباءة و نسبت بدان راکهربی گویند، و از آن است : سیال الکهربی ...
-
بیجاده
لغتنامه دهخدا
بیجاده . [ دَ / دِ ] (اِ) نوعیست از جوهر. طبیعت وی گرم و خشک و معدنش کوههای مشرق و کهربا و کاه ربای است و معنی ترکیبی بیجاده بی راه است چه جاده بتازی زبان راه فراخ است . (شرفنامه ٔ منیری ). بیجاده نوعی از یاقوت است . (برهان ). بیجاد. (صحاح الفرس ). ب...
-
دام
لغتنامه دهخدا
دام . (اِ) فخ . (دهار) (لغت نامه ٔ مقامات حریری ) (منتهی الارب ). تله . نَژَنک . (برهان ). حباله . اُحبول . اُحبولة. (منتهی الارب ). لاتو. (برهان ).تله که آلت گرفتار شدن حیوانات است . پایدام . مِصیدَة. (منتهی الارب ). چیزی که جانوران فریب خورده بدان ...