کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کاهربا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کاهربا
/kāhrobā/
معنی
=کهربا
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کاهربا
لغتنامه دهخدا
کاهربا. [ رُ ] (اِ مرکب ) رباینده ٔ کاه . جذب کننده به سوی خود. کشنده ٔ کاه و خاشاک سبک . کهربا. قهروا معرب آن است . صمغ درخت جوزی است خاص و بعضی گویند صمغ درخت جوز رومی است و بعضی دیگر گویند صمغ درختی است مانند پسته ، همچو کبریت سوزد و آن را سیدالکب...
-
کاهربا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زمینشناسی) [قدیمی] kāhrobā =کهربا
-
کاهربا
فرهنگ فارسی معین
(رُ) (اِمر.) نک کَهربا.
-
جستوجو در متن
-
القطرون
لغتنامه دهخدا
القطرون . [ اِ ل ِ طِ رُ ] (اِ) (از یونانی : الکترون ) ایلقطرون . عنبر اشهب . کهربا. کاهربا. سیدالکباریت . قرن البحر. مصباح الروم . بیجاده . رجوع به الجماهر بیرونی ص 210 و کهرباو عنبر و الکترون شود.
-
کاه ربای
لغتنامه دهخدا
کاه ربای . [ رُ ] (اِ مرکب ) رباینده ٔ کاه . کاهربا. کهربا. جذب کننده و بسوی خود کشنده ٔ قطعات کاه و خاشاک سبک : تا چو بیجاده نباشد به نکورنگی سنگ تا چو یاقوت نباشد به بها کاه ربای . فرخی .چهره ٔ کاهربای در فراق رخساره ٔ کاه زرد مانده است . (سندبادنا...
-
شمس الدین
لغتنامه دهخدا
شمس الدین . [ ش َ سُدْ دی ] (اِخ ) قمی . از گویندگان قم بود. ابیات زیر از هجویه ای است که او گفته :در خدمتت ای صدر فلک مرتبه دزدیست کو زهر به سحر از دهن مار بدزددگر حبس کنندش به یکی خانه ٔ تاریک چون کاهربا کاه ز دیوار بدزددآویختنش سخت ثوابست ولکن می ...
-
ربای
لغتنامه دهخدا
ربای . [ رُ ] (نف مرخم ) ربا. مخفف رباینده ، و بیشتر بصورت مزید مؤخر کلمه ٔ مرکب آید.- آهن ربای ؛ رباینده ٔ آهن . رجوع به آهن ربا شود.- بوسه ربای ؛ رباینده و گیرنده ٔ بوسه . رجوع به بوسه ربای شود.- جان ربای ؛ رباینده ٔ جان . بَرنده ٔجان . غارت کن...
-
کهربا
لغتنامه دهخدا
کهربا. [ ک َ رُ ] (نف مرکب ) رباینده ٔ که (مخفف کاه ). که رباینده . || (اِ مرکب ) مخفف کاه رباست . هرکه با خود دارد از علت یرقان ایمن باشد. (برهان ) (آنندراج ).ماده ٔ سقزی مستحاث زردرنگی که در سواحل دریای بالتیک یافت می گردد و چون آن را مالش دهند اجس...
-
یرقان
لغتنامه دهخدا
یرقان . [ ی َ رَ ] (ع اِ) در اصطلاح پزشکان بیماریی است که به واسطه ٔ آن رنگ بدن به زردی یا به سیاهی تبدیل یابد بر اثر جریان خلط زرد یا خلط سیاه به سوی پوست بدن و آنچه مجاور پوست باشد، و فاقد عفونت است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). زردی چشم و بدن ، و ...
-
ربا
لغتنامه دهخدا
ربا. [ رُ ] (نف مرخم ) مخفف رباینده . در ترکیباتی نظیر آهن ربا، دلربا و... صفت مرکبی را تشکیل میدهدکه معنی فاعلی را میرساند. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی متعلق بکتابخانه ٔ مؤلف ). چون مرکب شود به همه ٔ صیغه ها موافق آید، مثل : ربودن و رباینده و ربوده...