کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کانون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کانون
/kānun/
معنی
۱. محل گردآمدن گروهی با هدف خاص؛ انجمن.
۲. مرکز.
۳. (فیزیک) نقطهای در آینه یا عدسی که پرتوهای نور در آن به هم میرسند.
۴. [قدیمی] آتشدان؛ آتشخانه؛ منقل؛کوره.
۵. [قدیمی] نام دو ماه از ماههای سریانی یا رومی، مطابق دسامبر و ژانویه: ◻︎ گذشته بر تو هر آذار بهتر از کانون / نهاده با تو هر امروز وعدۀ فردا (انوری: ۱۸).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. انجمن، باشگاه، پاتوق، جمعیت، کلوب، لنگر، محفل، مرکز
۲. آتشدان
۳. روش، قاعده
دیکشنری
center, club, epicenter, focus, hub
-
جستوجوی دقیق
-
کانون
لغتنامه دهخدا
کانون . (اِ) بمعنی آتشدان باشد مطلقاً اعم از گلخن یا منقل آتشی . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کانون در عربی و سریانی بمعنی آتشدان است و نیز به دو ماه کانون اول و کانون دوم اطلاق شده ، و در اصل کلمه ٔ سامی است ، و آن از عصر اکدی بدین دو ماه اطل...
-
کانون
واژگان مترادف و متضاد
۱. انجمن، باشگاه، پاتوق، جمعیت، کلوب، لنگر، محفل، مرکز ۲. آتشدان ۳. روش، قاعده
-
focus 1
کانون
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی، ژئوفیزیک، فیزیک- اپتیک] [اپتیک] نقطهای بر روی محور عدسی که تصویر نقطهای در بینهایت بر روی آن تشکیل میشود [زبانشناسی] در ساخت اطلاع جمله، سازهای که گوینده با استفاده از آهنگ یا نشانهای دیگر آن را با تأکید بیان میکند [ژئوفیزیک] مح...
-
کانون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سریانی، مٲخوذ از اکدی، جمع: کوانین] kānun ۱. محل گردآمدن گروهی با هدف خاص؛ انجمن.۲. مرکز.۳. (فیزیک) نقطهای در آینه یا عدسی که پرتوهای نور در آن به هم میرسند.۴. [قدیمی] آتشدان؛ آتشخانه؛ منقل؛کوره.۵. [قدیمی] نام دو ماه از ماههای سریانی یا ر...
-
کانون
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) 1 - آتشدان ، منقل . 2 - نام دو ماه از ماه های رومی . 3 - انجمن ، باشگاه . 4 - در فارسی مرکز.
-
کانون
دیکشنری فارسی به عربی
ترکيز , موقد , نادي
-
واژههای مشابه
-
volcanic focus
کانون آتشفشانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] جایگاه یا مرکز زیرسطحی فعالیت آتشفشانی در یک ناحیه
-
prime focus
کانون اصلی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم رصدی و آشکارسازها] کانون آینۀ اصلی تلسکوپهای بازتابی
-
hub port
کانونبندر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] بندری دریایی که بهعنوان کانون یک شبکۀ حملونقل عمل میکند
-
major activity centre, MAC 1, activity centre area
کانون پُرمسافر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] محدودهای که ویژگی آن حجم زیاد سفر با وسایل نقلیۀ عمومی و شخصی است
-
Cassegrain focus
کانون کاسگرینی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم رصدی و آشکارسازها] کانون نهایی سامانۀ اپتیکی دوآینهای کاسگرینی
-
focal depth
ژرفای کانون
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] فاصلۀ قائم کانون زمینلرزه از سطح زمین متـ . عمق کانون
-
عمق کانون
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] ← ژرفای کانون
-
سکنه ٔ کانون
لغتنامه دهخدا
سکنه ٔ کانون . [ س َ ک َ ن َ / ن ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) کنایه از اخگر آتش و انگشت و زغال باشد. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به سکنه [ س َ ک َ ن َ ] شود.