کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کانایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کانایی
/kānāy(')i/
معنی
نادانی؛ کودنی: ◻︎ من سخن گویم تو کانایی کنی / هر زمانی دست بر دستی زنی (رودکی: ۵۴۰).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بلاهت، حمق، نادانی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کانایی
لغتنامه دهخدا
کانایی . (حامص ) بلاهت . حماقت . نادانی و بیخردی : نبیره که جنگ آورد با کیاهم از ابلهی است و کاناییا. فردوسی .- کانایی کردن ؛ خود رابه نادانی و بلاهت زدن . تظاهر به حماقت و بیخردی کردن : من سخن گویم تو کانایی کنی هر زمانی دست بر دستت زنی .رودکی .
-
کانایی
واژگان مترادف و متضاد
بلاهت، حمق، نادانی
-
کانایی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) kānāy(')i نادانی؛ کودنی: ◻︎ من سخن گویم تو کانایی کنی / هر زمانی دست بر دستی زنی (رودکی: ۵۴۰).
-
جستوجو در متن
-
دها
واژگان مترادف و متضاد
زرنگی، زیرکی، فطنت، هوشمندی ≠ کانایی
-
بیعقلی
واژگان مترادف و متضاد
بیخردی، جهالت، خلی، دیوانگی، کانایی، نادانی ≠ خردمندی
-
نادانی
واژگان مترادف و متضاد
ابلهی، بلاهت، بیخبری، بیخردی، بیدانشی، بیعقلی، جهل، حماقت، حمق، سفاهت، کانایی، کمعقلی، کودنی، ناآگاهی ≠ دانایی
-
سخن گفتن
لغتنامه دهخدا
سخن گفتن . [ س ُ خ َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) تکلم . (ترجمان القرآن ) (المصادر زوزنی ). نطق . منطق . (ترجمان القرآن ). بیان کردن . گفتگو. مکالمه : من سخن گویم تو کانایی کنی هرزمانی دست بر دستت زنی . رودکی .سخن گفتن کج ز بیچارگی است به بیچارگان بر بباید گ...
-
کانا
لغتنامه دهخدا
کانا. (ص ) نادان و ابله و احمق و بی عقل . (برهان ) (اوبهی ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (شعوری ج 2 ورق 229 الف ). چلازه : خویشتن کانا ساخته بود [ ازهربن یحیی ] چیزهایی کردی که مردمان از آن بخندیدندی . (تاریخ سیستان ص 269).زن چو این بشنیده شد خاموش بودک...
-
هر
لغتنامه دهخدا
هر. [ هََ ] (ص مبهم ) کل . همه . تمام . (یادداشت به خط مؤلف ). افاده ٔ معنی عموم دهد همچون هرجا وهرکس و مانند آن . (برهان ). ترجمه ٔ کل هم هست . (برهان ). پیش از اسم عام درآید و حکم آن اسم را در همانندان آن تعمیم دهد و نیز بر سر عدد درآید و حکمی را ...
-
گفتن
لغتنامه دهخدا
گفتن . [ گ ُ ت َ ] (مص ) (از: گف (= گو) + تن ، پسوند مصدری ) پهلوی ، گوفتن جزء اول از ریشه ٔ فارسی باستان گَوب ، و رجوع شود به نیبرگ ص 84، 85، کردی گوتن ، وخی ژوی -ام سریکلی خوی -ام و رجوع به هوبشمان شود. طبری بااوتن گفتن ، گیلکی بوتن ، بوگوتن ، بوگو...
-
زدن
لغتنامه دهخدا
زدن . [ زَ دَ ] (مص ) پهلوی ، ژتن و زتن از ریشه ٔ ایرانی قدیم : جتا، جن . اوستا: گن (بارتولمه 490) (نیبرگ 258). پارسی باستان ریشه ٔ: اَجَنَم ، جَن (کشتن ). هندی باستان ریشه ٔ: هنتی هن و گم (مضروب کردن ، کشتن ). ارمنی : گن (ضرب ، تأدیب ) و گنم (مضروب...