کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کامراد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کام برداشتن
لغتنامه دهخدا
کام برداشتن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) کام برگرفتن . کام گرفتن . کام یافتن . کامروا گشتن . بمراد رسیدن : برگرفت از لبش بزور و بزرهمه کامی که می توان برداشت . اوحدی . || کام برداشتن و برگرفتن ، آن است که چون طفل متولد شود قابله بانگشت عسل کام او بردارد ...
-
کام بردن
لغتنامه دهخدا
کام بردن . [ب ُ دَ ] (مص مرکب ) ... از چیزی ؛ متمتع شدن از آن . بهره برداشتن و کام گرفتن از آن چیز. (از آنندراج ).- کام دل بردن ؛ تمتع یافتن . بمراد نایل آمدن : توان بخامشی از عمر کام دل بردن دراز میشود این رشته از گره خوردن .صائب (از آنندراج ).
-
کام جستن
لغتنامه دهخدا
کام جستن . [ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) مراد خواستن . آمال و امانی طلبیدن . عیش و عشرت خواستن : خور و خواب و آرام جوید همی وزان زندگی ، کام جوید همی . فردوسی .گهی نام جست اندر آن گاه کام جوان بد جوان وار برداشت گام . فردوسی .کام خود از بخت خود نیابد هرگزهر...
-
کام خاریدن
لغتنامه دهخدا
کام خاریدن . [ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از میل کردن و اراده نمودن بچیزی باشد. (برهان ) (از آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). || آرزو کردن چیزی . (ناظم الاطباء). رغبت و شوق و خواهش کردن . (مجموعه ٔ مترادفات ص 179) : بجان آتشی دادمت زینهاربه ایوان شو و کام ک...
-
کام خواستن
لغتنامه دهخدا
کام خواستن . [ خوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) مراد طلبیدن . تمتع و کامرانی خواستن : بدین شادی اکنون یکی جام خواه چو آرام دل یافتی کام خواه . فردوسی .و رجوع به کامخواهی شود.
-
کام دادن
لغتنامه دهخدا
کام دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) حاجت برآوردن . بمراد و آرزو رسانیدن . (آنندراج ). کسی را به مقصود رساندن . آرزوی وی برآوردن : بدو گفت دادم من این کام توبلندی بگیرد مگر نام تو. فردوسی .روزی بس خرم است می گیر از بامدادهیچ بهانه نماند ایزد کام تو داد. منوچ...
-
کام راندن
لغتنامه دهخدا
کام راندن . [ دَ ] (مص مرکب )... در چیزی ؛ کامران بودن در آن چیز. کامیاب بودن و بمراد رسیدن . نایل آمدن به آن چیز. (از آنندراج ).بهره بردن از چیزی . متمتع شدن از چیزی : جهان بکام تو بادای وزیر ملک آرای که تا بدولت شاه جهان تو رانی کام . سوزنی .چون خو...
-
کام ستدن
لغتنامه دهخدا
کام ستدن . [ س ِ ت َ دَ ] (مص مرکب ) کام راندن . کام بردن . کام گرفتن . کام بچنگ آوردن . (از آنندراج ).
-
کام طلبیدن
لغتنامه دهخدا
کام طلبیدن . [ طَ ل َ دَ ] (مص مرکب ) کام جستن . رجوع به کام جستن شود.
-
کام گرفتن
لغتنامه دهخدا
کام گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب )... در چیزی ؛ نایل شدن به آن چیز. (از آنندراج ). به وصال معشوقه رسیدن . (یادداشت مؤلف ). کام برگرفتن . مراد بدست آوردن . به آرزو رسیدن . به وصال رسیدن : کام از او کس نگرفته ست مگر باد بهارکه بر آن زلف و بناگوش و ...
-
کام گشودن
لغتنامه دهخدا
کام گشودن . [ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) یا کام دل گشودن . مراد دل برآمدن . به مراد دل رسیدن : دلبر که جان فرسود ازو کام دلم نگشود از اونومید نتوان بود از او، باشد که دلداری کند.حافظ (از آنندراج ).
-
کام ناکام
لغتنامه دهخدا
کام ناکام . (ق مرکب ) این لفظ در مقام لفظی گفته میشود که آن را به عربی البته میگویند. (برهان ). حکم قطعی و بتی که به عربی البته گویند. (از آنندراج ). البته و حکماً بطور لزوم .(ناظم الاطباء). قطعاً. یقیناً. بالبت والیقین . || خواه ناخواه . (ناظم الاطب...
-
کام یافتن
لغتنامه دهخدا
کام یافتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) در چیزی ، توفیق یافتن در آن چیز. غلبه . پیروزی . (از آنندراج ). برخوردار شدن . به مراد رسیدن . بدست آوردن مطلوب . به آرزو رسیدن : جهان بر شبه داود است و من چون اوریا گشتم جهانا یافتی کامت کنون زین بیش مخریشم . خسروانی ....
-
کام آمدن
لغتنامه دهخدا
کام آمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) مراد و آرزو حاصل شدن : مگر زین پرستنده کام آمدت که چون دیدیش یاد جام آمدت .اسدی .
-
کام آور
لغتنامه دهخدا
کام آور. [ وَ ] (نف مرکب ) پیروز. زورمند مقتدر و بانفوذ. (از ولف ) : کجا بود از گیتی آزاده ای خداوند تاج و کیان زاده ای .هم از شاه گیتی و کام آوری بدو آمده هرچه نام آوری .فردوسی .