کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کامکاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کامکاری
/kāmkāri/
معنی
کامرانی؛ نیکبختی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
fortune, success
-
جستوجوی دقیق
-
کامکاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] kāmkāri کامرانی؛ نیکبختی.
-
کامکاری
دیکشنری فارسی به عربی
ازدهار
-
جستوجو در متن
-
prosperity
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رفاه، کامیابی، موفقیت، کامکاری، سرسبزی
-
سرسبزی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] sarsabzi ۱. طراوت؛ شادابی.۲. شادکامی؛ کامکاری.
-
موفقیت
واژگان مترادف و متضاد
توفیق، بهرهمندی، پیروزی، توفیق، فیروزمندی، کامروایی، کامیابی، کامکاری ≠ ناکامی
-
کامرانی یافتن
لغتنامه دهخدا
کامرانی یافتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) غلبه و پیروزی یافتن . پیروز شدن : زهی بر خِرد یافته کامکاری زهی بر هنر یافته کامرانی . فرخی .گهی فرخ سروش آسمانی دلش دادی که یابی کامرانی .نظامی .
-
بختیاری
لغتنامه دهخدا
بختیاری . [ ب َ ] (حامص مرکب ) نیک بختی . اقبال . (ناظم الاطباء). خوشبختی . سعادت . همراهی دولت و اقبال : چشم است بختیاری و در چشم دیده ای جسم است کامکاری و در جسم جانیا. ابوالفرج رونی .به کامکاری بر پیشگاه ملک نشین به بختیاری اندر سرای عدل خرام . مس...
-
رعایت یافتن
لغتنامه دهخدا
رعایت یافتن . [ رِ ی َ ت َ ] (مص مرکب ) رعایت شدن . مراعات گردیدن . ملاحظه شدن . (یادداشت مؤلف ) : هر گاه که این دو طرف به واجبی رعایت یافت کمال کامکاری حاصل آید. (کلیله ودمنه ). اگر این مصلحت بر این سیاقت رعایت نیافتی نظام کارها گسسته نگشتی . (کلیل...
-
مالداری
لغتنامه دهخدا
مالداری . (حامص مرکب ) دولت و ثروت و غنا. (ناظم الاطباء). ثروتمندی . توانگری : سلطان عرب به کامکاری قارون عجم به مالداری . نظامی .|| داشتن استر و خر و مانند آن بیشتر برای کرایه دادن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دارای چارپایان بودن . || تربیت گاو و ...
-
ازدهار
دیکشنری عربی به فارسی
غرش (توپ ياامواج) , صداي غرش , غريو , پيشرفت ياجنبش سريع وعظيم , توسعه عظيم(شهر) , غريدن , غريو کردن (مثل بوتيمار) , بسرعت درقيمت ترقي کردن , توسعه يافتن , تزءينات نگارشي , جلوه , رشد کردن , نشو ونما کردن , پيشرفت کردن , زينت کاري کردن , شکفتن , بروم...
-
توفیق خواستن
لغتنامه دهخدا
توفیق خواستن . [ ت َ / تُو خوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) توفیق جستن . کامیابی خواستن . طلب کردن کامکاری از خدا : از ایزد عز ذکره توفیق خواهیم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 217). ما از خدای عزّ و جل توفیق خواهیم که به حقهای وی رسیده آید. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 33...
-
تاجداری
لغتنامه دهخدا
تاجداری . (حامص مرکب ) تاجوری . پادشاهی . عمل تاجدار : همچنین در تاجداری و جهانداری بپای همچنین در ملک بخشی و جهانگیری بمان . فرخی .تا چو هدهد تاجداری بایدت در خلق دل طوطی آسا طوق آتش کم نخواهی یافتن . خاقانی .ای مهر نگین تاجداری خاتون سرای کامکاری ....
-
مردم داری
لغتنامه دهخدا
مردم داری . [ م َ دُ ] (حامص مرکب ) حسن سلو». خوشرفتاری با خلق . مهربانی و ملایمت کردن با مردمان . مماشات با مردم پاسداری خاطر خلق اﷲ. عمل مردم دار. رجوع به مردم دار شود : آئین شهریاری و کامکاری و نیکوکاری و مردم داری یافته است . (راحةالصدور راوندی )...
-
پناهنده
لغتنامه دهخدا
پناهنده . [ پ َ هََ دَ / دِ ] (نف مرکب ) آنکه بکسی یا بچیزی پناه برد. پناهیده . پناه گیرنده . (برهان قاطع). پناه آورده . (آنندراج ). زینهاری . زنهاری . ملتجی . جار. مَولی : درگذر از جرم که خواهنده ایم چاره ٔ ما کن که پناهنده ایم . نظامی . || پناه دهن...