کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کامل 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
entire
کامل 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ویژگی برگ یا گلبرگ یا اندامی مانند آن که حاشیۀ آن دندانه یا بریدگی نداشته باشد
-
واژههای مشابه
-
کامل آباد
لغتنامه دهخدا
کامل آباد. [ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چایپار بخش قره ضیاءالدین شهرستان خوی . واقع در نه هزارگزی شمال قره ضیاءالدین 3500هزارگزی خاور شوسه ٔ قره ضیاءالدین به ماکو. ناحیه ای است واقع در دامنه ، هوای آن معتدل است 155 تن سکنه دارد. از چشمه مشروب میش...
-
جستوجو در متن
-
تایلر
لغتنامه دهخدا
تایلر. [ ل ُ ] (اِخ ) بروک . ریاضی دان مشهور انگلیسی است که در سال 1685 م . در «ادمونتون » متولد شد و بسال 1731 در «لندن » درگذشت . وی مدتی از دوران اولیه ٔ زندگی خود را بترتیب ، صرف مطالعه در موسیقی ، نقاشی ، علم حقوق ، فلسفه ، فیزیک و هندسه کرد و د...
-
پطرس
لغتنامه دهخدا
پطرس . [ پ ِ رُ ] (اِخ ) یا بطرس یا فطرس حواری در کتاب قاموس مقدس آمده است : در زبان سریانی پطرس را کیفاس خوانند یعنی سنگ و او یکی از جمله ٔ دوازده حواری و هم یکی از آن سه نفر اصحاب خاص خداوند بود محتمل است که اهل بیت صیدا یو 1:44 و پسر یونس یا یوحنا...
-
full-scale
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مقیاس کامل، تمام عیار، باندازه کامل بمقیاس کامل
-
کمپلت
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [فرانسوی: complète] ‹کنپلت› [عامیانه] komp[e]let کامل؛ بهطور کامل؛ بهتمامی.
-
completest
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کامل کردن، کامل، تمام، مکمل
-
حیر
واژهنامه آزاد
بسیار کامل،بی نهایت کامل و درست
-
panoplies
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پانپللیس، تجهیزات و ارایش کامل، زره کامل، سلاح کامل، کاملا مجهز
-
کامله
فرهنگ نامها
(تلفظ: kāmele) (عربی) (مؤنث کامل) ، زن کامل ؛ (در تصوف) کامل (زن) ، ← کامل .
-
full stop
دیکشنری انگلیسی به فارسی
توقف کامل، نقطه، وقفه کامل
-
اسیر
لغتنامه دهخدا
اسیر. [ اَ ] (ع ص ) گرفتار . مقیّد. محبوس . (غیاث ). دستگیر. (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ). دستگیرکرده . (مهذب الاسماء) (شرفنامه ٔ منیری ). مأسور. بسته . بندی . (غیاث ): و یطعمون الطعام علی حبه مسکیناً و یتیماً و اسیراً. (قرآن 8/76). اخیذ. (تفلیسی ...
-
conversancy
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گفتگو، اگاهی کامل، اشنایی کامل، تبحر