کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کامرانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کامرانی
/kāmrāni/
معنی
۱. خوشگذرانی.
۲. خوشبختی؛ کامیابی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. خوشگذرانی، خوشی، عیاشی، کامجویی
۲. کامروایی، کامیابی
۳. سعادت، نیکبختی ≠ ناکامی
دیکشنری
success
-
جستوجوی دقیق
-
کامرانی
لغتنامه دهخدا
کامرانی . (حامص مرکب ) سعادت و اقبال . نیک بختی و بختیاری و بهره مندی . (ناظم الاطباء). بمراد بودن : بنفزایدش کامرانی و گنج بود شادمان در سرای سپنج . فردوسی .ایا بحکم حق از بهر کامرانی توبخدمت تو کمر بسته آسمان محکم . سوزنی .بیوفتاده ام از پای و کار ...
-
کامرانی
واژگان مترادف و متضاد
۱. خوشگذرانی، خوشی، عیاشی، کامجویی ۲. کامروایی، کامیابی ۳. سعادت، نیکبختی ≠ ناکامی
-
کامرانی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] kāmrāni ۱. خوشگذرانی.۲. خوشبختی؛ کامیابی.
-
واژههای مشابه
-
کامرانی کردن
لغتنامه دهخدا
کامرانی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) زندگانی کردن با عیش و عشرت از روی میل و خواهش . (ناظم الاطباء) : هر آنکو به ما شادمانی کندابر مردم او کامرانی کند. فردوسی .عالم که کامرانی وتن پروری کنداو خویشتن گم است کرا رهبری کند. سعدی .طوطیان در شکرستان کامرا...
-
کامرانی یافتن
لغتنامه دهخدا
کامرانی یافتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) غلبه و پیروزی یافتن . پیروز شدن : زهی بر خِرد یافته کامکاری زهی بر هنر یافته کامرانی . فرخی .گهی فرخ سروش آسمانی دلش دادی که یابی کامرانی .نظامی .
-
جستوجو در متن
-
ناکامرانی
لغتنامه دهخدا
ناکامرانی . (حامص مرکب ) صفت ناکامران . مقابل کامرانی . رجوع به کامرانی شود.
-
عشرتطلبی
واژگان مترادف و متضاد
خوشگذرانی، شادخواری، عیاشی، کامرانی
-
کامکاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] kāmkāri کامرانی؛ نیکبختی.
-
شهوت ران
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] šahvatrān کسی که همواره در پی شهوت، کامرانی و مجامعت است.
-
کامجویی
واژگان مترادف و متضاد
خوشگذرانی، عشرتطلبی، کامرانی، کامروایی ≠ ناکامی
-
شادکامی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) šādkāmi ۱. کامرانی.۲. خوشحالی؛ شادمانی.
-
کامروایی
واژگان مترادف و متضاد
بهی، توفیق، کامجویی، کامرانی، کامیابی، موفقیت ≠ ناکامی
-
عشرت
واژگان مترادف و متضاد
۱. خوشگذرانی، عیش، کامرانی، ملاهی ۲. خوشی، شادی، طرب، نشاط