کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کامجویی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کامجویی
مترادف و متضاد
خوشگذرانی، عشرتطلبی، کامرانی، کامروایی ≠ ناکامی
فعل
بن گذشته: کامجویی کرد
بن حال: کامجویی کن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کامجویی
واژگان مترادف و متضاد
خوشگذرانی، عشرتطلبی، کامرانی، کامروایی ≠ ناکامی
-
جستوجو در متن
-
کام طلبی
لغتنامه دهخدا
کام طلبی . [ طَ ل َ ] (حامص مرکب ) کامجویی . رجوع به کامجویی در همین لغت نامه شود.
-
کامروایی
واژگان مترادف و متضاد
بهی، توفیق، کامجویی، کامرانی، کامیابی، موفقیت ≠ ناکامی
-
کامیابی
واژگان مترادف و متضاد
بهرهمندی، تمتع، توفیق، فوز، کامجویی، کامرانی، کامروایی، موفقیت، نجاح ≠ ناکامی
-
استمتاع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'estemtā' ۱. برخوردار شدن؛ بهره بردن؛ برخورداری.۲. لذت بردن؛ کامجویی
-
غر زدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . ~ .) (مص م .) قر زدن ؛ فریفتن دختر یا زنی برای کامجویی از او.
-
رَاوَدَتْهُ
فرهنگ واژگان قرآن
آن زن ازاو خواهش کرد (چون به همراه عبارت "عَن نَّفْسِهِ " آمده يعني ازاودرخواست کامجويي کرد)
-
رَاوَدتُّهُ
فرهنگ واژگان قرآن
ازاو خواهش کردم (چون به همراه عبارت "عَن نَّفْسِهِ " آمده يعني ازاودرخواست کامجويي کردم)
-
رَاوَدُوهُ
فرهنگ واژگان قرآن
ازاو خواستند (چون به همراه عبارت "عَن ضَيْفِهِ " آمده يعني ازاودرخواست کامجويي از مهمانانش را کردند)
-
خوشگذرانی
واژگان مترادف و متضاد
الواطی، تعیش، تنآسانی، تنعم، خوشی، شادخواری، عیاشی، عشرتطلبی، عیشمشربی، کامجویی، لذتجویی، نوشخواری ≠ تنآسانی
-
کامرانی
واژگان مترادف و متضاد
۱. خوشگذرانی، خوشی، عیاشی، کامجویی ۲. کامروایی، کامیابی ۳. سعادت، نیکبختی ≠ ناکامی
-
رَاوَدَتْنِي
فرهنگ واژگان قرآن
تو ازمن خواهش کردي (درعبارت "رَاوَدَتْنِي عَن نَّفْسِي "يعني ازمن درخواست کامجويي کردي)
-
تُرَاوِدُ
فرهنگ واژگان قرآن
درخواست کامجويي مي کند-خلاف اراده طرف مقابل را اراده مي کند(در اصل از کلمه رود به معناي تردد و آمد و شد کردن به آرامي است )
-
مقصودجویی
لغتنامه دهخدا
مقصودجویی . [ م َ ] (حامص مرکب ) کامجویی . آرزوخواهی . طلب مراد : شبی بود از در مقصودجویی مراد آن شب ز مادرزاد گویی .نظامی (خسرو و شیرین ص 131).