کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کالیوه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کالیوه
/kālive/
معنی
=کالیو: ◻︎ شبی مست شد و آتشی برفروخت / نگونبخت کالیوه خرمن بسوخت (سعدی۱: ۱۹۲).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کالیوه
لغتنامه دهخدا
کالیوه . [ لی وَ / وِ ] (ص ) بمعنی کالیو است . نادان . احمق . سرگشته . (برهان ) (صحاح الفرس ). آسیمه . (صحاح الفرس ). دیوانه مزاج . (برهان ). کندفهم . (شعوری ج 2 ورق 259). کالویه و حیران و سرگردان . (ناظم الاطباء). || پریشان . (ناظم الاطباء) : ناله ٔ...
-
کالیوه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹ کلیاوه› kālive =کالیو: ◻︎ شبی مست شد و آتشی برفروخت / نگونبخت کالیوه خرمن بسوخت (سعدی۱: ۱۹۲).
-
جستوجو در متن
-
کلیاوه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] kalyāve = کالیوه
-
گلالیوه
لغتنامه دهخدا
گلالیوه . [ گ َ لی وَ / وِ ] (ص ) ابله . احمق . کالیوه . کالیو. (شعوری ج 2 ورق 306). ظاهراً «کالیوه » و رجوع به گلالتو شود.
-
کلیاوه
لغتنامه دهخدا
کلیاوه . [ ک َل ْ وَ / وِ ] (ص ) کالیوه . (فرهنگ رشیدی ).مقلوب کالیوه . (انجمن آرا). کالیوه . نادان . احمق . (فرهنگ فارسی معین ). || سرگشته . گیج . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کلیاوه کردن شود. || کر را گویند یعنی کسی که گوش او نشنود و به عربی اصم ...
-
کالیو
فرهنگ فارسی معین
(لِ) (ص .) = کالیوه : 1 - سرگشته ، حیران . 2 - ابله ، احمق .
-
پتخ
لغتنامه دهخدا
پتخ . [ پ َ ] (ص ) مبهوت و متحیر. (برهان ). || ابله . کالیوه . (برهان ) (جهانگیری ).
-
کالویه
لغتنامه دهخدا
کالویه . [ لو ی َ / ی ِ ] (ص ) سرگردان ومتحیر که کاتوره نیز گویند. (از ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ورق 259 الف از جهانگیری ). کاتوره . ظاهراً تصحیفی از کالیوه است . رجوع به کالیو و کالیوه شود.
-
کالیوگی
لغتنامه دهخدا
کالیوگی . [ لی وَ/ وِ ] (حامص ) حالت و چگونگی کالیوه . سرگشتگی و حیرانی . (آنندراج ). || دیوانگی . (آنندراج ).
-
گلاوه
لغتنامه دهخدا
گلاوه . [ گ َ وَ / وِ ] (ص ) کالیوه . کالیو. احمق . ابله . (شعوری ج 2 ورق 306).
-
کالیو ه رنگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] kāliverang = کالیو: ◻︎ خیالش خرف کرده کالیوهرنگ / به مغزش فروبرده خرچنگ چنگ (سعدی۱: ۱۸۷).
-
کلیاوه
فرهنگ فارسی معین
(کَ وَ یا وِ) (ص .) کالیوه : 1 - نادان ، احمق . 2 - سرگشته ، گیج . 3 - کسی که گوشش نشنود، کر.
-
کالبوی
لغتنامه دهخدا
کالبوی . (ص ) برگشته و متحیر و حیران . (برهان ) (آنندراج ). کالبو. مصحف کالیو و کالیوه . رجوع به کالیوه شود. || نادان و هیچمدان . (برهان ) (آنندراج ). || خام پوی یعنی کسی که راه بیحاصل رود و خام پوید، چه کال بمعنی خام است و پوی یعنی پوینده . (از آنند...
-
ابله
واژگان مترادف و متضاد
احمق، بیشعور، بیعرضه، بیعقل، پخمه، خل، رعنا، ساده، سفیه، کالیوه، کانا، کمعقل، کمهوش، کودن، گاوریش، گول، نادان، هزاک