کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کاف و لام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کاف و لام
لغتنامه دهخدا
کاف و لام . [ ف ُ ] (اِ مرکب ) کنایه از کل است که کچل هم گویند. (برهان ). || کنایه از گزاف و لاف است چه از گاف مراد گزاف و از لام لاف باشد. و ظاهراً بدین معنی مصحف گاف و لام باشد. دروغ . کذب . (برهان ). || کنایه از لهو و لعب هم هست . (برهان ).
-
واژههای مشابه
-
کَافٍ
فرهنگ واژگان قرآن
کافي
-
کوه کاف
لغتنامه دهخدا
کوه کاف . (نف مرکب ) کوه کافنده . شکافنده ٔ کوه . (فرهنگ فارسی معین ) : بدان گونه زد نعره ای کوه کاف که سیمرغ لرزید در کوه قاف .اسدی (فرهنگ فارسی معین ).
-
energy gap
کافِ انرژی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] گسترهای از ترازهای انرژی غیرمجاز بین دو نوار مجاز انرژی
-
gap wind
کافباد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] باد قویِ ترازپایین که از مسیر تقریباً مسطح بین دو رشتهکوه یا از کافِ موجود در یک مانع کوهستانی عبور میکند
-
spark gap
کافِ جرقه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] آرایهای از دو الکترود که میتوان با اعمال ولتاژ در فضای میدان آنها جرقه ایجاد کرد
-
کوه کاف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) kuhkāf کوهکافنده؛ شکافندۀ کوه: ◻︎ برآن گونه زد نعرۀ کوهکاف / که سیمرغ بگریخت در کوه قاف (اسدی: ۳۹۱).
-
adrenolyti
آدرنالینکاف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] ویژگی مادهای که از عملکرد برگردینهزا جلوگیری میکند متـ . برگردینهکاف
-
chasm 1
ژرفکاف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جغرافیا، زمینشناسی] بازشدگی یا شکاف عمیق در پوستۀ زمین
-
electrolyte
برقکاف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] ترکیبی شیمیایی که به حالت مذاب یا بهصورت محلول در حلاّل معین، معمولاً آب، جریان برق را هدایت کند
-
برگردینهکاف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] ← آدرنالینکاف
-
پیرس کاف
لغتنامه دهخدا
پیرس کاف . [ رُ ] (فرانسوی ، اِ) دستگاهی که بوسیله ٔ نیروی بخار حرکت کند. نام اولی کشتی بخار.
-
کاف مسطح
لغتنامه دهخدا
کاف مسطح . [ ف ِم ُ س َطْ طَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) به اصطلاح لولیان (لوطیان ) فرج . (آنندراج از بهار عجم ) : خامه اش کامد کلید مخزن اسرار کون ساخت آن کاف مسطح قفل گنج شایگان .ظهوری (از آنندراج ).
-
quenched spark gap
کاف جرقۀ فرونشانشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] کاف جرقهای که بهسرعت وایونشپذیر است