کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کاف لرزه ای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کَافٍ
فرهنگ واژگان قرآن
کافي
-
energy gap
کافِ انرژی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] گسترهای از ترازهای انرژی غیرمجاز بین دو نوار مجاز انرژی
-
gap wind
کافباد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] باد قویِ ترازپایین که از مسیر تقریباً مسطح بین دو رشتهکوه یا از کافِ موجود در یک مانع کوهستانی عبور میکند
-
spark gap
کافِ جرقه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] آرایهای از دو الکترود که میتوان با اعمال ولتاژ در فضای میدان آنها جرقه ایجاد کرد
-
band gap
کافِ نوار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، فیزیک، مهندسی بسپار] حداقل فاصلۀ انرژی بین بالاترین حالت اشغالشده و پایینترین حالت خالی در جسم نیمرسانا
-
کوه کاف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) kuhkāf کوهکافنده؛ شکافندۀ کوه: ◻︎ برآن گونه زد نعرۀ کوهکاف / که سیمرغ بگریخت در کوه قاف (اسدی: ۳۹۱).
-
adrenolyti
آدرنالینکاف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] ویژگی مادهای که از عملکرد برگردینهزا جلوگیری میکند متـ . برگردینهکاف
-
chasm 1
ژرفکاف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جغرافیا، زمینشناسی] بازشدگی یا شکاف عمیق در پوستۀ زمین
-
electrolyte
برقکاف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] ترکیبی شیمیایی که به حالت مذاب یا بهصورت محلول در حلاّل معین، معمولاً آب، جریان برق را هدایت کند
-
برگردینهکاف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] ← آدرنالینکاف
-
پیرس کاف
لغتنامه دهخدا
پیرس کاف . [ رُ ] (فرانسوی ، اِ) دستگاهی که بوسیله ٔ نیروی بخار حرکت کند. نام اولی کشتی بخار.
-
کاف ران
لغتنامه دهخدا
کاف ران . [ ف ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شکافی که قریب بن ران است و این کنایه از فرج است . (غیاث ) (مجموعه ٔ مترادفات ص 52) : تا تو دربند زری چون کافران جای گند و شهوتی چون کاف ران . مولوی .رجوع به کاف شود.
-
کاف لولاک
لغتنامه دهخدا
کاف لولاک . [ ف ِ ل َ ] (اِخ ) لقبی که عرفا به محمد (ص ) داده اند. اشاره است به سرور کاینات صلوات اﷲ علیه و آله و سلم . (آنندراج ) (برهان ).
-
کاف مسطح
لغتنامه دهخدا
کاف مسطح . [ ف ِم ُ س َطْ طَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) به اصطلاح لولیان (لوطیان ) فرج . (آنندراج از بهار عجم ) : خامه اش کامد کلید مخزن اسرار کون ساخت آن کاف مسطح قفل گنج شایگان .ظهوری (از آنندراج ).
-
کاف دران
لغتنامه دهخدا
کاف دران . [ دَ ] (اِ) لسان الثور. (تذکره ٔ ضریر انطاکی جزء اول ) و ظاهراً تصحیف گاوزبان باشد. (یادداشت مرحوم مؤلف ). رجوع به لسان الثور و گاو زبان در این لغت نامه شود.