کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کاف جرقۀ فرونشانشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کاف مسطح
لغتنامه دهخدا
کاف مسطح . [ ف ِم ُ س َطْ طَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) به اصطلاح لولیان (لوطیان ) فرج . (آنندراج از بهار عجم ) : خامه اش کامد کلید مخزن اسرار کون ساخت آن کاف مسطح قفل گنج شایگان .ظهوری (از آنندراج ).
-
کاف دران
لغتنامه دهخدا
کاف دران . [ دَ ] (اِ) لسان الثور. (تذکره ٔ ضریر انطاکی جزء اول ) و ظاهراً تصحیف گاوزبان باشد. (یادداشت مرحوم مؤلف ). رجوع به لسان الثور و گاو زبان در این لغت نامه شود.
-
source-point gap, shotpoint gap
کاف چشمهگاهی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] فاصلۀ میان نزدیکترین گروههای لرزهیاب در دو طرف چشمه
-
foehn gap
کاف گرمبادی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] منطقۀ بدون اَبر، معمولاً بهصورت نواری در بادپناه، موازی یال کوهستان متـ . وقفۀ گرمبادی foehn break
-
stratigraphic gap
کاف لایهنگاشتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] ناپیوستگی در توالی لایهنگاشتی متـ . کاف gap2
-
seismic gap
کاف لرزهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] قطعهای از یک گسل فعال که در دورۀ فعالیت گسل، کلانزمینلرزهای ایجاد نکرده باشد
-
ampholyte, amphoteric electrolyte
برقکاف دوخصلتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] نوعی برقکاف که همزمان دارای خاصیت اسیدی و بازی است
-
کاف و لام
لغتنامه دهخدا
کاف و لام . [ ف ُ ] (اِ مرکب ) کنایه از کل است که کچل هم گویند. (برهان ). || کنایه از گزاف و لاف است چه از گاف مراد گزاف و از لام لاف باشد. و ظاهراً بدین معنی مصحف گاف و لام باشد. دروغ . کذب . (برهان ). || کنایه از لهو و لعب هم هست . (برهان ).
-
کاف و نون
لغتنامه دهخدا
کاف و نون . [ ف ُ ] (اِ مرکب ) کنایه از لفظ کن که کلمه ٔ عربی است امر به معنی شو یعنی موجود شو از کان یکون . اول حق تعالی کن گفت قلم پیدا گردید بعد قلم به حکم الهی همه ٔ اشیاء وجود پیدا کرد و قلم عبارت از عقل و حقیقت محمدی است . (آنندراج ) (غیاث ). ا...
-
mountain-gap wind
باد کاف کوه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] بادی که در کاف کوهستانها میوزد
-
سرکش گذاردن (مثل سرکش روی حرف کاف)
دیکشنری فارسی به عربی
ضربة