کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کاغنه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کاغنه
معنی
(نَ یا نِ) (اِ.) = کاغنو: 1 - کرمی است سیاه و سرخ و زهردار، ذروح . 2 - کرم شب تاب .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کاغنه
فرهنگ فارسی معین
(نَ یا نِ) (اِ.) = کاغنو: 1 - کرمی است سیاه و سرخ و زهردار، ذروح . 2 - کرم شب تاب .
-
کاغنه
لغتنامه دهخدا
کاغنه . [ غ َ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) قریه ای است از قرای قندهار. (برهان ).
-
کاغنه
لغتنامه دهخدا
کاغنه . [ غ ُ ن َ / ن ِ ] (اِ) کرمی است سرخ و زهردار و بر او نقطه های سیاه باشد و بیشتر در پالیزها پیدا میشود و پالیز را ضایع کند و آن را به عربی ذروح خوانند. (جهانگیری ) (رشیدی ) (برهان ) (آنندراج ). || کرم شبچراغ . کاونه . (رشیدی ) (برهان ) (آنندرا...
-
جستوجو در متن
-
کاغینه
لغتنامه دهخدا
کاغینه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) کاغنه . (شعوری ) (ناظم الاطباء). رجوع به کاغنه در این لغت نامه شود.
-
گوژخار
لغتنامه دهخدا
گوژخار. (اِ) باغوجه . مگسک . ذروح . عروسک . کاغنه . کاونه . الاکلنگ . آله کلو. (یادداشت مؤلف ). رجوع به ذروح شود.
-
شنگران
لغتنامه دهخدا
شنگران . [ ] (اِ) اسم فارسی سن است که ذراریح باشد. (فهرست مخزن الادویه ). کاغنو. کاغنه . دارساس . از آفتهای غله است . (از ناظم الاطباء).
-
باغوجه
لغتنامه دهخدا
باغوجه . [ ج َ / ج ِ ] (اِ) نوعی حشره . گوژخار. کاغنة. مگسک . عروسک . واغنة. ذروح (واحدِ ذراریح ). باغوچه . و رجوع به هر یک از این کلمه ها شود.
-
کاغنو
لغتنامه دهخدا
کاغنو. (اِ) کرمی باشدسیاه و سرخ و زهردار و او را خرزهره هم میگویند. (برهان ). کرمی که نقطه های سیاه دارد و در پالیزها بیشتر است و آن را به تازی ذروح گویند رجوع به کاغنه شودو کاونه نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). || بعضی گویند مرغی است که آن را عرو...
-
باغوچه
لغتنامه دهخدا
باغوچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ) حشره ای است که به ترکی کله بک گویند. (از فرهنگ شعوری ج 1). کاغنه . عروسک . مگسک . ذُروح . (یادداشت مؤلف ). و جمع آن ذراریح . (از زمخشری ).رجوع به مترادفات کلمه و نیز رجوع به باغوجه شود.
-
کاغک
لغتنامه دهخدا
کاغک . [ غ َ ] (اِ) نشاط. (فرهنگ اسدی ) (تحفةالاحباب اوبهی ). خوشی و خوشحالی . (برهان ) (آنندراج ). نشاطو خرمی . (جهانگیری ) (برهان ) (آنندراج ) : در یکی زاویه به حال و به جست تا سحرگاه نعره از کاغک .حقیقی صوفی (از فرهنگ اسدی چ اقبال ص 305).|| کاغنه ...
-
مگسک
لغتنامه دهخدا
مگسک . [ م َ گ َ س َ ] (اِ مصغر) مگس خرد. (ناظم الاطباء). نوعی مگس خرد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || ذروح . (تفلیسی ). گوژخار. کوژخار. کاغنه . عروسک . باغوجه . ذروح (واحد ذراریح ). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ذروح و ذراریح شود. || نوعی ...
-
عروسک
لغتنامه دهخدا
عروسک . [ ع َ س َ ] (اِ مصغر) تصغیر عروس .(برهان ). عروس کوچک . عروس خرد. رجوع به عروس شود. || لعبتی که دخترکان سازند. (برهان ). لعبت که دختران به آن بازی کنند. (غیاث اللغات ). لعبت را گویند که دختران بدان بازی کنند، و آن را بفارسی لهفت خوانند. (از آ...
-
غ
لغتنامه دهخدا
غ . (حرف ) حرف بیست و دوم است از حروف الفبای فارسی و حرف نوزدهم از الفبای عربی و آخرین از حروف ابجد و در حساب جُمَّل آن را به هزار دارند و نام آن غین است ، و غین معجمه و غین منقوطه نیز گویند. و آن از حروف مستعلیة و حلق و مجهورة و مصمته و مائیة و قمری...
-
ذروح
لغتنامه دهخدا
ذروح . [ ذُرْ رو / ذُ ] (ع اِ) باغوجه . (زمخشری ). کوژخار. (مهذب الاسماء). کاغنه . (زمخشری ). آله کلو. (ریاض الأدویة). دکلوک . باغوچه . عروسک . (دهار) (زمخشری ). الاکلنگ . کاوِنه . دارساس ، مگسک . (حبیش تفلیسی ) ذُرّوح . ذُرَّح . ذَروح . ذُرّاح . ذِ...