کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کاغذ مشقی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کاغذ کالک
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمر.) نوعی کاغذ نیمه شفاف که در نقشه کشی و طراحی و کپی - برداری به کار می رود.
-
کاغذ گلاسه
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گِ س ) (اِمر.) کاغذ براق سفید که برای چاپ کتاب های نفیس و تصویرهای رنگی به کار می رود.
-
کاغذ لغ
فرهنگ فارسی معین
( ~ . لُ) (اِمر.) = کاغذ لق : در و پنجرة چوبی که به جای شیشه ، بر آن کاغذ چرب شده چسبانند.
-
دسته کاغذ
لغتنامه دهخدا
دسته کاغذ. [ دَ ت َ / ت ِ غ َ ] (اِ مرکب ) بیست وچهار عدد و ورق کاغذ. رجوع به دسته شود.
-
رنگ کاغذ
لغتنامه دهخدا
رنگ کاغذ. [ رَ غ َ ] (اِ مرکب ) کاغذ رنگین . (از اشتینگاس ).
-
کاغذ اطفال
لغتنامه دهخدا
کاغذ اطفال . [ غ َ ذِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کاغذی باشد که اکثر طفلان به ریسمان بسته به هواسردهند. بادبادک . کاغذ باد. (آنندراج ) : ز بس گذاشته عشقم بزور رشته ٔ آه سبک چو کاغذ اطفال بر هوا رفتم .نصیرای همدانی (از آنندراج ).
-
کاغذ اندازه
لغتنامه دهخدا
کاغذ اندازه . [ غ َ ذِ اَ زَ / زِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کاغذی که خیاطان قبل ازبریدن جامه به اندازه ٔ صاحب لباس برند : سوزن مژگان او از بسکه بی اندازه زدپرده ٔ دل کاغذ اندازه پندارم ازو.سیفی (در تعریف ترکش دوست ، از آنندراج ).
-
کاغذ باد
لغتنامه دهخدا
کاغذ باد. [ غ َ / غ َ ذِ / ذْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کاغذی است معروف که به رشته بسته به هوا کشند. (غیاث ). اسباب بازی کودکان .بادبادک . بمعنی کاغذ اطفال . (آنندراج ) : نوآموز حیا طفلی که در دام غمم داردرود گر عالمی بر باد کاغذ باد میداند. عظیم نی...
-
کاغذ بتی
لغتنامه دهخدا
کاغذ بتی . [ غ َ ب ُ ] (اِ مرکب ) کاغذی است خاص فرنگ که چون آن را به امعان نظر بینند شکل بتی از آن مرئی شود و این از اهل زبان بتحقیق پیوسته . (آنندراج ).
-
کاغذ بندگی
لغتنامه دهخدا
کاغذ بندگی . [ غ َ ذِ ب َ دَ / دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خط بندگی و این مجاز است . (آنندراج ). سند بندگی . قباله ٔ بندگی : فروغ رخش مایه ٔ زندگی است مرا کاغذش کاغذ بندگی است .میرزا طاهر وحید (از آنندراج ).
-
کاغذ تحریر
لغتنامه دهخدا
کاغذ تحریر. [ غ َ ذِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کاغذی که بروی آن می نویسند و نفج نیز گویند. (ناظم الاطباء). کاغذ نوشتنی .
-
کاغذ ترمه
لغتنامه دهخدا
کاغذ ترمه . [ غ َ ذِ ت ِ م َ / م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کاغذی محکم که در جوف شال ترمه گذارند تا بید نزند و در روی آن فرمان نویسند. (ناظم الاطباء).
-
کاغذ توتیا
لغتنامه دهخدا
کاغذ توتیا. [ غ َ ذِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کاغذی که توتیا در آن پیچند. || هرچیز باطل و از کار رفته ٔ بی اعتبار را اطلاق کنند. (آنندراج ) : نسخه ٔ سحر سامری کاغذ توتیا شودگر به کرشمه سردهی نرگس سرمه سای را.بابافغانی تبریزی (از آنندراج ).
-
کاغذ چسبانده
لغتنامه دهخدا
کاغذ چسبانده . [ غ َ ذِ چ َ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دو کاغذبهم پیوسته که آن را در هندوستان وصلی گویند و بدین معنی تنها چسبانده نیز آید. (آنندراج ) : بود کم بهرمشق تیره روزیها که من دارم اگر چون کاغذ چسبانده روز و شب بهم چسپد.محمد اسحاق شوکت...
-
کاغذ حلوا
لغتنامه دهخدا
کاغذ حلوا. [ غ َ ذِ ح َل ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کاغذی که حلوا در آن پیچند. و بخاطر شیرینی اکتسابی مشبه به واقع شود. که از حلوا کسب شیرینی کند : نسخه ٔ صورت شیرین که شکرآشوب است پیش حلوای لبت کاغذ حلوا گردد. سالک یزدی (از آنندراج ).لعل شکربار او...