کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کاشی کاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کاشی کاری
/kāšikāri/
معنی
۱. نصب کردن آجر کاشی در ساختمانها؛ شغل و عمل کاشیکار.
۲. ویژگی بنایی که در آن کاشی نصب شده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
tiling
-
جستوجوی دقیق
-
کاشی کاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) kāšikāri ۱. نصب کردن آجر کاشی در ساختمانها؛ شغل و عمل کاشیکار.۲. ویژگی بنایی که در آن کاشی نصب شده.
-
کاشی کاری
لغتنامه دهخدا
کاشی کاری . (حامص مرکب ) نوعی از صنایع که در عمارت کنند. (آنندراج ). کاشی سازی . رجوع به کاشی سازی شود. (ناظم الاطباء). در ترجمه ٔ کتاب «صنایع ایران بعد از اسلام » آمده است : انصاف این است که گفته شود کاشی کاری بهترین و عالی ترین چیزی است که ایرانیان...
-
واژههای مشابه
-
کولق کاشی
لغتنامه دهخدا
کولق کاشی . [ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان دهو که در بخش میناب شهرستان بندرعباس واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
encaustic tile
کاشی مومرنگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای تجسمی] کاشیای که به شیوۀ مومرنگ ساخته شده باشد
-
ساکنان کاشی
لغتنامه دهخدا
ساکنان کاشی . [ ک ِ ن ِ ] (اِخ ) ازشاعران دوره ٔ صفویه است . رجوع به تذکره ٔ همیشه بهارابوالقاسم بن حیدر نسخه ٔ خطی دانشکده ٔ ادبیات شود.
-
شمس کاشی
لغتنامه دهخدا
شمس کاشی . [ ش َ س ِ ] (اِخ ) از گویندگان بنام قرن ششم هجری بود و در سال 602 هَ . ق . در تبریز درگذشت و در مقبرةالشعراء سرخاب مدفون شد. دیوان ظهیر فاریابی را او جمع کرده است . (از تاریخ گزیده ص 821).
-
علاءالدین کاشی
لغتنامه دهخدا
علاءالدین کاشی . [ ع َ ئُدْ دی ن ِ ] (اِخ ) علی بن مراد. رجوع به علی ... شود.
-
علی کاشی
لغتنامه دهخدا
علی کاشی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) (میر...) وی معاصر شاه عباس اول بود و شعر نیز میسرود. نصرآبادی ابیاتی از اشعار او را نقل کرده است . رجوع به تذکره ٔ نصرآبادی فصل سیزدهم ص 484 شود.
-
علی کاشی
لغتنامه دهخدا
علی کاشی . [ ع َی ِ ] (اِخ ) ابن محمد مشهور به نصیرالدین کاشی . متکلم و فقیه و محدث متوفی در سال 755 هَ . ق . و شهرت اورا حلی نیز آورده اند. او راست : 1- الاعتراضات علی تعریف الطهارة. 2- تعلیقات علی هامش شرح الاشارات . 3- حاشیه بر شرح التجرید اصفهانی...
-
علی کاشی
لغتنامه دهخدا
علی کاشی .[ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن مراد کاشی . ملقب به علاءالدین . متوفی در سال 624 هَ . ق . او راست : زبدةاللغة به زبان فارسی ، که در دو قسمت است قسمت اول در اسماء و قسمت دوم در افعال . (از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 953).
-
غروری کاشی
لغتنامه دهخدا
غروری کاشی . [ غ ُ ی ِ ] (اِخ ) یا میر غروری .نصرآبادی در تذکره ٔ خود گوید. (ج 2 ص 291): سید عزیزی بود. به هند رفت و در آنجا درگذشت . شعرش این است :چو عکسی که در آب دارد نشست به هر جنبشی میخورم صد شکست . #چو افروزد رخ از می برنخیزد از گرانباری ز بس د...
-
کاشی پز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) kāšipaz کسی که آجر کاشی درست میکند؛ کاشیتراش؛ کاشیساز؛ کاشیگر.
-
کاشی ساز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) kašisaz = کاشیپز
-
کاشی کار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) kāšikār کسی که آجر کاشی را در ساختمانها کار میگذارد.