کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کاشی سازی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ناصر کاشی
لغتنامه دهخدا
ناصر کاشی . [ ص ِ رِ ] (اِخ ) ناصرالدین ، متخلص به ناصر. هدایت آرد: «از اماجد فضلا و از اعاظم شعرای متقدمین است ». او راست :دو چیز هست که جزنام از او نشانی نیست وفای عهد در این عهد و سایه ٔ عنقا. * * *زین آستان خاکی طبعم ملول شدای مرغ روح وقت نیامد ک...
-
ناجی کاشی
لغتنامه دهخدا
ناجی کاشی . [ جی ِ ] (اِخ ) از شاعران کاشان و خلف ملاحسن واعظ کاشی است . این بیت ازاوست :سر از خاک لحد از شرم عصیان برنمیدارم که ترسم از وجودم ننگ آید اهل محشر را.
-
ملاجان کاشی
لغتنامه دهخدا
ملاجان کاشی . [ م ُل ْ لا ن ِ ] (اِخ ) از شاعران قرن دهم است . در تحفه ٔ سامی آرد: معلم اطفال و مخترع خط شکسته بسته است .و رجوع به تحفه ٔ سامی ص 156 و فرهنگ سخنوران شود.
-
اسد کاشی
لغتنامه دهخدا
اسد کاشی . [ اَ س َ دِ ] (اِخ ) مؤلف ریاض العارفین آرد: اسمش قاضی اسداﷲ وفاضلی است صاحب جایگاه . بشیخ مؤمن اخلاص و ارادت داشت . کرامت بسیار از وی ظهور می کرد. آخرالامر در کاشان برحمت ایزدی پیوست . مرقدش زیارتگاه است . از اوست :منصور وقت خود منم بهر...
-
افضل کاشی
لغتنامه دهخدا
افضل کاشی . [ اَ ض َ ل ِ ] (اِخ ) رجوع به افضل و باباافضل و ریاض العارفین ص 161 شود.
-
بخشای کاشی
لغتنامه دهخدا
بخشای کاشی . [ ب َ ی ِ ] (اِخ ) نورالدین محمد. از شاعران قرن دوازدهم هجری و از معاصران حزین بود. حزین در تذکره ٔ خود از اشعار او آورده است . رجوع به تذکره ٔ حزین چ اصفهان ص 79 ببعد شود.
-
حسن کاشی
لغتنامه دهخدا
حسن کاشی . [ ح َ س َ ] (اِخ ) خطاط بوده . رجوع به نمونه ٔ خطوط خوش کتابخانه ٔ سلطنتی ص 148 شود.
-
حسن کاشی
لغتنامه دهخدا
حسن کاشی . [ ح َ س َ ن ِ ] (اِخ ) (ملا...) آملی شاعر و معاصر علامه ٔ حلی . درگذشته ٔ 726 هَ. ق . او راست : «هفت بند» در مدایح اهل بیت و کتاب انشاء. و قبر وی در حجره ای معروف در آغاز بازار «سوق العتیق » در شهر کاظمین نزدیک قبر سید شریف مرتضی بوده و آن...
-
تقی کاشی
لغتنامه دهخدا
تقی کاشی . [ ت َ ی ِ ] (اِخ ) از شعرا وسادات کاشان است و به مروارید کاشی هم معروف است : خطی خوش داشت و به هندوستان مهاجرت کرد و در همانجا بسال 992 هَ . ق . درگذشت . او راست : خلاصة الاشعار و زبدة الافکار در شرح حال شعرا. (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
تقی کاشی
لغتنامه دهخدا
تقی کاشی . [ ت َ ی ِ ] (اِخ ) از شعرای کاشان است . وی در موسیقی دست داشت و صدایش خوش بود و به بلبل کاشی هم شهرت دارد. از اوست :اگر پیکان تیر اونبودی در دل چاکم به این بی طاقتی آرام کی میبود در خاکم .(از قاموس الاعلام ترکی ).
-
حسرتی کاشی
لغتنامه دهخدا
حسرتی کاشی . [ ح َ رَ ی ِ ] (اِخ ) از شعرای ایران ، معاصر تقی کاشی و حاتم کاشی . شعر او در خلاصةالاشعار آورده شده است . و در صبح گلشن گوید: از شاگردان محتشم بوده است . (ذریعه ج 9 ص 238).
-
حیدر کاشی
لغتنامه دهخدا
حیدر کاشی . [ح َ دَ رِ ] (اِخ ) میر حیدر کاشی . از شاعرانی است که از حیث استعداد پایه ٔ بلندی دارد و در فن معما و تاریخ ممتاز است . گویند به اسم خان احمد پادشاه قصیده ای گفته که از هر مصراع آن یک معما و یک تاریخ استخراج کرده است . این چند معما از اوس...
-
اجر کاشی
دیکشنری فارسی به عربی
بلاطة
-
جمال الدین کاشی
لغتنامه دهخدا
جمال الدین کاشی . [ ج َ لُدْ دی ن ِ ] (اِخ ) از اکابر شعرای زمان اباقاخان است . ترجیع لطیفی در جواب سعدی شیرازی دارد که مطلع آن اینست :من مستم و رند و لاابالی وین شیوه مراست لایزالی .و بندترجیع اینست :برخیزم و دست یار گیرم بی یار چرا قرار گیرم . (حبی...
-
قاضی اسد کاشی
لغتنامه دهخدا
قاضی اسد کاشی . [ اَ س َ دِ ] (اِخ ) گویند مولدش در قریه ٔ دیدر قهستان ساوه است ، و چون در کاشان سالها میبوده مشهور به کاشی است . غرض در لباس اهل سلوک و مدتی صاحب سلسله بوده و نظر به حسن صفات و خرق عادات ، جمعی گردن به طوق ارادت او درآورده اند و هم د...