کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کاشغر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کاشغر
لغتنامه دهخدا
کاشغر. [ غ َ ] (اِخ ) کاجغر. گاجغر. کاچغر. کاژغر. (آنندراج ). از چینیان است و بر سرحدی است میان تبت و خرخیز وچین و یغما و مهتران کاشغر اندر قدیم از خلخ بودندی یا از یغما. (حدود العالم ). از بلاد مشرق و از مرزهای مسلمین است . (انساب سمعانی ). شهری دار...
-
کاشغر
لغتنامه دهخدا
کاشغر. [ غ َ ] (اِخ ) در حال حاضر نام مرکز سنجاقی از ترکستان شرقی تابع دولت چین میباشد، و نیز قصبات : آرتوش ، اوپال ، طاش بالق ، بشکرم ، قزیل بوی ، و فیض آباد، را در بر دارد. سکنه ٔ آن را کاشغری نامند، و به نژادی قریب بجنس ترک منسوب میباشند و بشغل زر...
-
واژههای مشابه
-
جامع کاشغر
لغتنامه دهخدا
جامع کاشغر. [ م ِ ع ِ غ َ ] (اِخ ) مسجدی است معروف در کاشغر که سعدی در گلستان از آن نام می برد : به جامع کاشغر درآمدم .... (گلستان ).
-
کاشغر دریا
لغتنامه دهخدا
کاشغر دریا. [ غ َ دَ / رْ ] (اِخ ) (یا قزل صو) سالی بیک گوید: نام نهری است که از میان شهر کاشغر میگذرد، و در قسمت اخیر خطه ٔ پامیر که اخیراً تحت استیلای روس درآمده ، در 17هزارگزی شمال قره گول ، از دامنه های آلاداغ سرچشمه گرفته ، ابتداء بنام گوی چای ب...
-
ماه کاشغر
لغتنامه دهخدا
ماه کاشغر. [ هَِ غ َ] (اِخ ) به معنی ماه سیام است . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به ماه سیام و ماه مقنع شود.
-
خاقان کاشغر
لغتنامه دهخدا
خاقان کاشغر. [ ن ِ غ َ ] (اِخ ) پادشاه کاشغر است که نزد سلطان ملکشاه ابن الب ارسلان تحف و هدایا فرستاد و از او التماس عفو و بخشش کرد و برسولش گفت این پیغام را بسلطان رسان : اذلت لک الایام اخادعها و صفت لک الاقالیم مشارعها فلا یضرک ان بقی فی الاقلیم ب...
-
جستوجو در متن
-
کاجغر
لغتنامه دهخدا
کاجغر. [ غ َ ] (اِخ ) کاچغر. کاشغر. رجوع به کاشغر شود.
-
کاژغر
لغتنامه دهخدا
کاژغر. [ غ َ ] (اِخ ) کاجغر. بر وزن و معنی کاشغر است و آن شهری باشد از ماوراء النهر. (برهان ). و رجوع به کاجغر و کاشغر شود.
-
کاشغری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به کاشغر، شهری در ترکستان شرقی) [قدیمی] kāšqari ۱. از مردم کاشغر: ◻︎ ایا شکسته سر زلف تُرک کاشغری / شکنج تو علم پرنیان شوشتری (عنصری: ۲۹۸).۲. تهیهشده در کاشغر: مشک کاشغری.
-
مشک ختن
واژهنامه آزاد
مشک- خوشبویی ختن- به ضمه خا و فتحه تا نام محلی در نزدیکی کاشغر
-
کاچغر
لغتنامه دهخدا
کاچغر. [ غ َ ] (اِخ ) کاجغر. بر وزن و معنی کاشغر است و آن شهری باشد از ماوراءالنهر و بعضی گویند چاچ همان است که کمان خوب از آنجا می آورند. (برهان ). بر وزن و معنی کاشغر است و آن شهری باشدمعروف . (آنندراج ). مؤلف فرهنگ نظام وجه اشتقاق ذیل را برای آن ...
-
غر
لغتنامه دهخدا
غر. [ غ َ ] (پسوند) (ظاهراً مبدل گر) پساوند در آخر بعض اسامی امکنه ، مانند وزاغر، کاشغر، خشاغر، شادغر.
-
کاشغری
لغتنامه دهخدا
کاشغری . [ غ َ ] (ص نسبی ) کاجغری . (سمعانی ). منسوب است به کاشغر. رجوع به کاشغر شود : گوش تو سوی سماع و دست تو سوی شراب چشم تو سوی دو رخسار بت کاشغری . فرخی (دیوان چ دبیرسیاقی ص 400).ایا شکسته سر زلف ترک کاشغری شکنج تو علم پرنیان شوشتری . عنصری .سرا...