کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کاشط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کاشط
لغتنامه دهخدا
کاشط. [ ش ِ ] (ع ص ) پوست بازکننده از شتر. ج ، کشطة. (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
کاشت
واژگان مترادف و متضاد
حراثت، زراعت، زرع، فلاحت، کشاورزی، کشت
-
کاشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر، بن ماضیِ کاشتن) (کشاورزی) kāšt کاشتن؛ کشتوزرع.〈 کاشتوداشت: (کشاورزی) کاشتن و نگهداری کردن.
-
کاشت
فرهنگ فارسی معین
(مص مر.) زراعت کردن ، کاشتن .
-
کاشت
لغتنامه دهخدا
کاشت . (مص مرخم ) زراعت کردن و این ماضی بمعنی مصدر است . (غیاث ). کاشتن . کشت و زراعت . (ناظم الاطباء). کشت .زرع . برزیگری کاشت است و داشت و برداشت . یعنی برزگرخوب آنست که خوب تواند کاشتن و نیک تواند آبیاری و حراست کردن و ببایست تواند درودن و احصا کر...
-
کاشت
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: beškâšt طاری: beškâšt طامه ای: boykašt طرقی: beškašt کشه ای: beškašt نطنزی: baškešt